گذشتهی ساده:
chilledشکل سوم:
chilledسومشخص مفرد:
chillsوجه وصفی حال:
chillingشکل جمع:
chillsصفت تفضیلی:
more chillصفت عالی:
most chillسردکردن، خنک شدن، سرما، خنکی، چایمان، مایه دلسردی، ناامید، مأیوس
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Glass can break because of rapid heating or chilling.
شیشه ممکن است بهدلیل زود گرم یا سرد شدن بشکند.
My fingers are chilled.
انگشتانم سرد شده.
a chilly morning breeze
نسیم سرد صبحگاهی
a chilling experience
تجربهای هراسانگیز (هولناک)
a chilling story of betrayal and murder
داستان چندشآور خیانت و قتل
She caught a chill and couldn't go.
زکام شد و نتوانست برود.
The sight sent a chill down his spine.
آن منظره پشتش را لرزاند.
She lit a fire to reduce the chill.
برای کاستن سرما آتش روشن کرد.
A chill spread over the group at the sad news.
آن خبر بد موجب دلسردی گروه شد.
the chill in their attitude towards us
سردی طرز برخورد آنها با ما
تب و لرز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «chill» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chill