آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ تیر ۱۴۰۴

    Chill

    tʃɪl tʃɪl

    گذشته‌ی ساده:

    chilled

    شکل سوم:

    chilled

    سوم‌شخص مفرد:

    chills

    وجه وصفی حال:

    chilling

    شکل جمع:

    chills

    صفت تفضیلی:

    more chill

    صفت عالی:

    most chill

    معنی chill | جمله با chill

    noun verb - transitive adjective C2

    سردکردن، خنک شدن، سرما، خنکی، چایمان، مایه دلسردی، ناامید، مأیوس

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری

    Glass can break because of rapid heating or chilling.

    شیشه ممکن است به‌دلیل زود گرم یا سرد شدن بشکند.

    My fingers are chilled.

    انگشتانم سرد شده.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a chilly morning breeze

    نسیم سرد صبحگاهی

    a chilling experience

    تجربه‌ای هراس‌انگیز (هولناک)

    a chilling story of betrayal and murder

    داستان چندش‌آور خیانت و قتل

    She caught a chill and couldn't go.

    زکام شد و نتوانست برود.

    The sight sent a chill down his spine.

    آن منظره پشتش را لرزاند.

    She lit a fire to reduce the chill.

    برای کاستن سرما آتش روشن کرد.

    A chill spread over the group at the sad news.

    آن خبر بد موجب دلسردی گروه شد.

    the chill in their attitude towards us

    سردی طرز برخورد آن‌ها با ما

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد chill

    1. adjective cold, raw
      Synonyms:
      cool chilly nippy cold icy frosty wintry sharp brisk freezing raw frigid bleak glacial Arctic gelid
      Antonyms:
      warm hot
    1. adjective unfriendly, aloof
      Synonyms:
      unfriendly hostile cool distant aloof reserved formal icy unresponsive withdrawn indifferent unwelcoming depressing discouraging dismal unhappy emotionless unemotional frigid glacial standoffish stony uncompanionable ungenial dispiriting solitary hateful wintry
      Antonyms:
      friendly warm responsive sympathetic
    1. noun cold conditions
      Synonyms:
      coldness coolness sharpness crispness nip bite rawness frigidity iciness rigor gelidity
      Antonyms:
      warmth heat
    1. verb make cold
      Synonyms:
      cool refrigerate freeze ice air-condition frost congeal
      Antonyms:
      warm heat
    1. verb discourage
      Synonyms:
      depress dishearten discourage dampen demoralize deject dismay dispirit dash cloud disparage
      Antonyms:
      encourage hearten inspirit incite

    Collocations

    fever and chills

    تب و لرز

    سوال‌های رایج chill

    معنی chill به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «chill» در زبان فارسی به «سرما»، «خنکا»، یا در معنای غیررسمی به «آرامش» و «ریلکس بودن» ترجمه می‌شود. این واژه، بسته به بافت جمله، معانی متفاوت و گاه کاملاً غیرمستقیم دارد که آن را به یکی از واژه‌های پرکاربرد و چندمنظوره‌ی زبان انگلیسی تبدیل کرده است.

    در معنای اصلی و فیزیکی، «chill» به احساس سرما یا خنکی ناگهانی اشاره دارد. این حالت معمولاً زمانی تجربه می‌شود که دمای محیط پایین است یا نسیمی سرد به بدن برخورد می‌کند. مثلاً عبارت "a chill in the air" به معنای وجود نسیم یا سرمایی خفیف در هواست. این معنا در توصیف وضعیت‌های آب‌وهوایی، محیطی یا فیزیکی مورد استفاده قرار می‌گیرد و گاهی با حس ناخوشایند لرز همراه است، به‌ویژه زمانی‌که فرد آماده‌ی مواجهه با سرما نباشد.

    در معنایی استعاری و غیررسمی، به‌ویژه در زبان محاوره‌ای، «chill» به حالت آرام، بی‌استرس و راحت اشاره دارد. وقتی کسی می‌گوید "I'm just chilling"، منظورش این است که در حال استراحت یا گذراندن وقت به شکلی راحت و بی‌دغدغه است. این کاربرد واژه، به‌ویژه در میان جوانان، به‌عنوان نوعی سبک زندگی نیز شناخته می‌شود؛ سبکی که از شتاب، فشار و اضطراب فاصله می‌گیرد و به آرامش، حضور در لحظه و لذت‌بردن از چیزهای ساده می‌پردازد.

    از سوی دیگر، در روابط اجتماعی نیز «chill» می‌تواند توصیف‌کننده‌ی شخصیتی آرام، صبور و آسان‌گیر باشد. فردی که «chill» است، معمولاً در موقعیت‌های چالش‌برانگیز واکنش تند نشان نمی‌دهد، تصمیم‌هایش را با آرامش می‌گیرد و اهل قضاوت سریع یا هیجان‌زدگی نیست. در بسیاری از توصیف‌ها، این ویژگی به‌عنوان یک نقطه‌قوت روانی و اجتماعی شناخته می‌شود، به‌ویژه در محیط‌های پرتنش یا تعاملات گروهی.

    واژه‌ی «chill» همچنین در قالب افعال اصطلاحی (phrasal verbs) نیز کاربرد دارد. برای مثال، اصطلاح «chill out» به معنای «آرام باش»، «آروم بگیر» یا «ریلکس کن» به‌کار می‌رود و اغلب در مکالمات دوستانه برای دعوت به آرامش در برابر عصبانیت یا نگرانی استفاده می‌شود.

    «chill» واژه‌ای منعطف، چندوجهی و بسیار پرکاربرد است که هم در زمینه‌های فیزیکی به‌کار می‌رود و هم در مکالمات غیررسمی، سبک زندگی، روان‌شناسی اجتماعی و فرهنگ عامه معنا پیدا می‌کند. این تنوع معنایی باعث شده تا درک دقیق آن وابسته به موقعیت، لحن و بستر گفت‌وگو باشد. ترجمه‌ی مناسب آن در فارسی باید متناسب با سیاق جمله انتخاب شود تا معنا و حس اصلی آن حفظ گردد.

    گذشته‌ی ساده chill چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده chill در زبان انگلیسی chilled است.

    شکل سوم chill چی میشه؟

    شکل سوم chill در زبان انگلیسی chilled است.

    شکل جمع chill چی میشه؟

    شکل جمع chill در زبان انگلیسی chills است.

    وجه وصفی حال chill چی میشه؟

    وجه وصفی حال chill در زبان انگلیسی chilling است.

    سوم‌شخص مفرد chill چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد chill در زبان انگلیسی chills است.

    صفت تفضیلی chill چی میشه؟

    صفت تفضیلی chill در زبان انگلیسی more chill است.

    صفت عالی chill چی میشه؟

    صفت عالی chill در زبان انگلیسی most chill است.

    ارجاع به لغت chill

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «chill» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chill

    لغات نزدیک chill

    • - chilish
    • - chilkoot pass
    • - chill
    • - chill factor
    • - chill out
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.