امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Glacial

    ˈɡleɪʃl ˈɡleɪʃl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    یخبندان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - glacial deposits
    - ته‌نشست‌های یخ‌رودی
    - glacial weather
    - آب و هوای بسیار سرد
    - her glacial stare
    - نگاه سرد او
    - the glacial progress of civilization
    - سرعت بسیار کند پیشرفت تمدن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد glacial

    1. adjective extremely cold
      Synonyms:
      freezing icy frosty chilly cool bitter wintry arctic frigid nippy chill raw biting frozen polar antarctic piercing gelid
      Antonyms:
      warm hot
    1. adjective unfriendly
      Synonyms:
      hostile cold distant cool aloof reserved remote withdrawn indifferent antagonistic icy inaccessible unapproachable standoffish chill emotionless unemotional frigid inimical seclusive
      Antonyms:
      friendly warm amicable

    ارجاع به لغت glacial

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «glacial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glacial

    لغات نزدیک glacial

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه