امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bitter

ˈbɪt̬ər ˈbɪtə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bitters
  • صفت تفضیلی:

    more bitter
  • صفت عالی:

    most bitter

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
(مزه) تلخ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Peach stones are bitter.
- هسته‌ی هلو تلخ است.
- Take the bitter with the sweet.
- زندگی تلخ و شیرین دارد.
- bitter almond
- بادام تلخ
adjective
(شخص، نگاه، لحن) تلخ، ناخوشایند
adjective
(سرما، زمستان) سخت، شدید، کشنده
- He went out naked in the bitter cold.
- او در هوای سرد سوزدار، لخت بیرون رفت.
- The weather is bitterly cold.
- هوا خیلی سرد است.
- a bitter wind
- باد سرد و سوزدار
adjective
(نقد، سخن) تند، زننده، زهرآگین، نیش‌دار
- Their argument became bitter.
- بحث آن‌ها به تلخی گرایید.
adjective
(سرنوشت، تجربه) شوم، دردناک، غم‌انگیز
adjective
(نفرت) عمیق
adjective
(اعتراض، نزاع، دشمنی) سخت، شدید
adjective
(درد) تحمل‌ناپذیر، توان‌فرسا
noun uncountable
تلخی
noun
(در بریتانیا) آبجوی تلخ، آبجوی انگلیسی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bitter

  1. adjective pungent, sharp
    Synonyms:
    absinthal absinthian acerb acerbic acid acrid amaroidal astringent harsh sour tart unsweetened vinegary
    Antonyms:
    bland mild pleasant sweet
  1. adjective hostile, nasty
    Synonyms:
    acrimonious alienated antagonistic begrudging biting caustic crabby divided embittered estranged fierce freezing hateful intense irreconcilable morose rancorous resentful sardonic severe sore sour stinging sullen virulent vitriolic with chip on shoulder
    Antonyms:
    agreeable content genial kind nice pleasant sweet
  1. adjective painful, distressing
    Synonyms:
    afflictive annoying bad brutal calamitous cruel dire disagreeable displeasing distasteful disturbing galling grievous hard harsh heartbreaking hurtful inclement intemperate intense merciless offensive poignant provoking rigorous rugged ruthless savage severe sharp stinging unpalatable unpleasant vexatious woeful
    Antonyms:
    good helping wonderful

Collocations

  • bitter lemon

    آبلیمو و مشروب الکلی، لیموی تلخ

ارجاع به لغت bitter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bitter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bitter

لغات نزدیک bitter

پیشنهاد بهبود معانی