شکل جمع:
bittersصفت تفضیلی:
more bitterصفت عالی:
most bitter(مزه) تلخ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Peach stones are bitter.
هستهی هلو تلخ است.
Take the bitter with the sweet.
زندگی تلخ و شیرین دارد.
bitter almond
بادام تلخ
(سرما، زمستان) سخت، شدید، کشنده
He went out naked in the bitter cold.
او در هوای سرد سوزدار، لخت بیرون رفت.
The weather is bitterly cold.
هوا خیلی سرد است.
a bitter wind
باد سرد و سوزدار
(نقد، سخن) تند، زننده، زهرآگین، نیشدار
Their argument became bitter.
بحث آنها به تلخی گرایید.
(سرنوشت، تجربه) شوم، دردناک، غمانگیز
(نفرت) عمیق
(اعتراض، نزاع، دشمنی) سخت، شدید
(درد) تحملناپذیر، توانفرسا
تلخی
(در بریتانیا) آبجوی تلخ، آبجوی انگلیسی
آبلیمو و مشروب الکلی، لیموی تلخ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «bitter» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitter