آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Bitter

    ˈbɪt̬ər ˈbɪtə

    شکل جمع:

    bitters

    صفت تفضیلی:

    more bitter

    صفت عالی:

    most bitter

    معنی bitter | جمله با bitter

    adjective B2

    (مزه) تلخ

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    Peach stones are bitter.

    هسته‌ی هلو تلخ است.

    Take the bitter with the sweet.

    زندگی تلخ و شیرین دارد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    bitter almond

    بادام تلخ

    adjective

    (شخص، نگاه، لحن) تلخ، ناخوشایند

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    adjective

    (سرما، زمستان) سخت، شدید، کشنده

    He went out naked in the bitter cold.

    او در هوای سرد سوزدار، لخت بیرون رفت.

    The weather is bitterly cold.

    هوا خیلی سرد است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a bitter wind

    باد سرد و سوزدار

    adjective

    (نقد، سخن) تند، زننده، زهرآگین، نیش‌دار

    Their argument became bitter.

    بحث آن‌ها به تلخی گرایید.

    adjective

    (سرنوشت، تجربه) شوم، دردناک، غم‌انگیز

    adjective

    (نفرت) عمیق

    adjective

    (اعتراض، نزاع، دشمنی) سخت، شدید

    adjective

    (درد) تحمل‌ناپذیر، توان‌فرسا

    noun uncountable

    تلخی

    noun

    (در بریتانیا) آبجوی تلخ، آبجوی انگلیسی

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bitter

    1. adjective pungent, sharp
      Synonyms:
      sharp acid sour tart harsh acrid acerbic acerb astringent pungent unsweetened vinegary amaroidal absinthian absinthal
      Antonyms:
      sweet pleasant mild bland
    1. adjective hostile, nasty
      Synonyms:
      hostile nasty antagonistic hateful biting fierce severe crabby sour acrimonious sullen resentful estranged alienated caustic divided intense sore begrudging stinging vitriolic morose rancorous freezing sardonic virulent irreconcilable embittered with chip on shoulder
      Antonyms:
      nice kind agreeable pleasant sweet genial content
    1. adjective painful, distressing
      Synonyms:
      bad unpleasant annoying offensive disturbing disagreeable displeasing hard hurtful intense severe sharp cruel distressing grievous harsh poignant provoking vexatious woeful brutal dire galling heartbreaking inclement merciless rigorous rugged ruthless savage stinging unpalatable afflictive calamitous
      Antonyms:
      good wonderful helping

    Collocations

    bitter lemon

    آبلیمو و مشروب الکلی، لیموی تلخ

    سوال‌های رایج bitter

    شکل جمع bitter چی میشه؟

    شکل جمع bitter در زبان انگلیسی bitters است.

    صفت تفضیلی bitter چی میشه؟

    صفت تفضیلی bitter در زبان انگلیسی more bitter است.

    صفت عالی bitter چی میشه؟

    صفت عالی bitter در زبان انگلیسی most bitter است.

    ارجاع به لغت bitter

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «bitter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bitter

    لغات نزدیک bitter

    • - bitt
    • - bitten
    • - bitter
    • - bitter almond
    • - bitter cassava
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.