سومشخص مفرد:
dividesوجه وصفی حال:
dividingصفت تفضیلی:
more dividedصفت عالی:
most dividedمجزا، تقسیمشده، جداشده، بخششده، مخالف، ناسازگار، متناقض، نامتحد، غیرمنسجم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The divided family could not agree on how to divide their father's estate.
خانوادهی ناسازگار نمیتوانستند توافق کنند که چگونه مایملک پدرشان را تقسیم کنند.
The divided opinions on the issue led to heated debates and conflicts.
نظرات متناقض درمورد آن مسئله منجر به مباحثات و مناقشات داغی شد.
united we stand divided we fall
(اگر متحد باشیم، دوام میآوریم؛ ولی اگر نفاق داشته باشیم، از میان خواهیم رفت) قدرت در اتحاد است
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «divided» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/divided