آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آبان ۱۴۰۴

    Apart

    əˈpɑːrt əˈpɑːt

    معنی apart | جمله با apart

    adverb B1

    جدا، با فاصله، دور از هم

    The shop stood apart from the rest of the village.

    مغازه در فاصله کمی از دهکده قرار داشت.

    The meetings are scheduled a week apart.

    جلسات با فاصله‌ی یک هفته‌ای برگزار می‌شوند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The two houses were built 100 meters apart.

    آن دو خانه صد متر از هم فاصله داشتند.

    We were born two years apart.

    تولدمان دو سال با هم فرق داشت.

    These chairs are set apart for them.

    این صندلی‌ها برای آن‌ها کنار گذاشته شده (رزرو شده) است.

    He stood with his legs apart.

    با پاهای باز از هم ایستاد.

    The lovers could not bear to be apart.

    عاشق و معشوق تاب جدایی نداشتند.

    I can't tell those twins apart.

    آن دوقلوها را نمی‌توانم از هم تشخیص بدهم.

    (all) joking apart

    از شوخی گذشته

    adverb B2

    تکه‌تکه، از هم پاشیده، به قطعات کوچک‌تر جداشده، بازشده، متلاشی شده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    She pulled the sandwich apart and ate the pieces separately.

    ساندویچ را از هم باز کرد و تکه‌‌ها را جداگانه خورد.

    The toy broke apart after just one drop.

    اسباب‌بازی بعد از یک بار افتادن تکه‌تکه شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    David took the clock apart and put it together again.

    دیوید ساعت را از هم باز و دوباره سوار کرد.

    Their marriage is falling apart.

    ازدواج آن‌ها در حال به هم خوردن است.

    Friends who have fallen apart.

    دوستانی که رابطه‌ی آن‌ها به‌هم خورده است.

    adjective B2

    جدا، دور از هم

    They spent most of the year apart due to work.

    به‌خاطر کار، بیشتر سال را دور از هم گذراندند.

    She cried every night they were apart.

    هر شب که از هم دور بودند، گریه می‌کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Being apart helped them understand how much they cared for each other.

    جدایی به آن‌ها کمک کرد بفهمند چقدر برای هم اهمیت دارند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد apart

    1. adverb separate
      Synonyms:
      separately alone aside away individually independently independant distinct special disconnected isolated divorced distant separated disassociated cut off excluded aloof freely exclusively to one side by itself to itself singly lone wolf afar
      Antonyms:
      together
    1. adjective separated
      Synonyms:
      disconnected distant disassociated long-range
    1. adverb into parts or pieces
      Synonyms:
      asunder

    Phrasal verbs

    take apart

    از هم باز کردن، تجزیه کردن

    tell apart

    تمیز دادن، تشخیص دادن، وجه تمایز قائل شدن، متوجه تفاوت شدن

    come apart

    جدا کردن، از هم باز کردن

    fall apart

    فرو ریختن

    در بحران احساسی بودن

    pick apart

    مورد خرده‌گیری دقیق قرار دادن

    Phrasal verbs بیشتر

    pull apart

    از هم باز شدن

    (برای جلوگیری از دعوا و تنش) از هم جدا کردن

    break apart

    متلاشی شدن، وا رفتن، از هم جدا شدن یا کردن، فرو پاشیدن، فرو ریختن

    burst apart

    تکه پاره شدن، از هم پاشیدن

    drift apart

    کم‌کم از هم جدا شدن، کم‌کم با هم غریبه شدن

    set apart

    1- جدا کردن، سوا کردن 2- (برای کاری) نگه‌داشتن، کنار گذاشتن

    tear something apart (or to shreds)

    چیزی را پاره‌پاره‌ کردن، از هم گسستن

    grow apart

    از هم فاصله گرفتن، دور شدن

    tear apart

    تکه‌تکه کردن، پاره کردن، شرحه‌شرحه کردن، تکه‌وپاره کردن، ریزریز کردن

    از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن

    Collocations

    fall (come) apart

    فروریختن، به هم خوردن

    poles apart

    کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف

    Idioms

    poles apart

    کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف

    be worlds apart

    زمین تا آسمان فرق داشتن، کاملاً متفاوت بودن، تفاوت بسیاری داشتن، متضاد هم بودن

    سوال‌های رایج apart

    معنی apart به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «apart» در زبان فارسی به معنای «جدا»، «به‌طور جداگانه»، یا «دور از هم» ترجمه می‌شود.

    این واژه هم می‌تواند به‌عنوان قید (adverb) و هم صفت (adjective) در جمله به کار رود و بسته به بافت، معنایی فیزیکی، احساسی، یا انتزاعی پیدا کند. در ساده‌ترین کاربرد، «apart» برای توصیف فاصله یا جدایی میان دو چیز یا دو شخص استفاده می‌شود؛ اما در سطوح عمیق‌تر، می‌تواند بیانگر گسست در روابط انسانی، تفاوت‌های فکری یا حتی استقلال فردی باشد.

    در معنای فیزیکی، «apart» اغلب به فاصله‌ی مکانی اشاره دارد. مثلاً در جمله‌ی «The two houses are 100 meters apart» به این معناست که «دو خانه صد متر از هم فاصله دارند». این نوع کاربرد از نظر دستوری ساده است، اما در عین حال، تصویر روشنی از فاصله‌گذاری در فضا به ذهن می‌آورد. این واژه در کنار افعالی مانند set apart، tear apart، یا keep apart نیز به‌کار می‌رود و هرکدام بار معنایی ویژه‌ای می‌سازند؛ مثلاً tear apart به معنای «پاره‌پاره کردن» یا «از هم گسیختن» است که علاوه‌بر معنای فیزیکی، بار احساسی شدیدی هم دارد.

    در سطح احساسی یا انسانی، «apart» معمولاً برای توصیف جدایی عاطفی یا فاصله‌ی میان افراد استفاده می‌شود. وقتی گفته می‌شود «They grew apart over the years»، معنایش این است که «با گذر زمان از نظر احساسی از هم فاصله گرفتند». این کاربرد بیانگر نوعی جدایی تدریجی است که بدون درگیری یا حادثه رخ می‌دهد، بلکه نتیجه‌ی تفاوت‌ها، زمان یا تغییر مسیر زندگی است. در این معنا، «apart» بار غم‌انگیز و در عین حال طبیعی دارد، چراکه در زندگی انسان‌ها فاصله و تغییر همواره بخشی از رشد و تجربه است.

    در زمینه‌ی فلسفی و اجتماعی، «apart» می‌تواند به مفهوم تفکیک یا تمایز اشاره کند. مثلاً در بحث‌های مربوط به هویت فردی، استقلال، یا تفاوت فرهنگی، گفته می‌شود که «each culture stands apart with its own values» — یعنی هر فرهنگ با ارزش‌های خاص خود از دیگری متمایز است. این معنا با مفهوم استقلال و تمایز همراه است و الزاماً بار منفی ندارد؛ بلکه گاهی نشانه‌ی احترام به تفاوت‌ها و حفظ اصالت است. به همین دلیل، «apart» در برخی متون فلسفی یا جامعه‌شناختی نمادی از خودآگاهی و استقلال وجودی نیز به شمار می‌رود.

    در ادبیات و زبان هنری، واژه‌ی «apart» اغلب به‌عنوان استعاره‌ای از انزوا، فاصله‌ی درونی، یا شکاف میان انسان و جهان استفاده می‌شود. شاعران و نویسندگان از آن برای القای حس تنهایی یا گسست از جامعه بهره می‌گیرند. برای مثال، در توصیف شخصیتی که از دیگران جدا افتاده یا در جهان خود زندگی می‌کند، گفته می‌شود: «He lives apart from the world». این تعبیر نه‌تنها وضعیت فیزیکی بلکه ذهنی و روحی فرد را نیز نشان می‌دهد — انسانی که جداست، اما شاید در این جدایی، معنا یا آرامشی یافته باشد.

    «apart» واژه‌ای است که در سادگی خود، عمق مفهومی قابل‌توجهی دارد. از فاصله‌ی میان دو جسم گرفته تا جدایی دو قلب یا مرزبندی میان دو اندیشه، همواره نشانه‌ای از تمایز، فاصله، و در عین حال، امکان پیوند دوباره است. شاید بتوان گفت «apart» یادآور این حقیقت است که هر جدایی، در ذات خود، معنایی از تمایز و تعریف دوباره‌ی رابطه‌ها را در بر دارد — زیرا برای درک پیوند، باید نخست فاصله را شناخت.

    ارجاع به لغت apart

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «apart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/apart

    لغات نزدیک apart

    • - apanage
    • - aparejo
    • - apart
    • - apart from
    • - apartfrom
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.