تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از هم باز کردن، تجزیه کردن
تمیز دادن، تشخیص دادن، وجه تمایز قائل شدن، متوجه تفاوت شدن
جدا کردن، از هم باز کردن
فرو ریختن
در بحران احساسی بودن
مورد خردهگیری دقیق قرار دادن
از هم باز شدن
(برای جلوگیری از دعوا و تنش) از هم جدا کردن
متلاشی شدن، وا رفتن، از هم جدا شدن یا کردن، فرو پاشیدن، فرو ریختن
تکه پاره شدن، از هم پاشیدن
کمکم از هم جدا شدن، کمکم با هم غریبه شدن
1- جدا کردن، سوا کردن 2- (برای کاری) نگهداشتن، کنار گذاشتن
tear something apart (or to shreds)
چیزی را پارهپاره کردن، از هم گسستن
از هم فاصله گرفتن، دور شدن
تکهتکه کردن، پاره کردن، شرحهشرحه کردن، تکهوپاره کردن، ریزریز کردن
از هم پاشیدن، پراکنده شدن، متفرق شدن، متلاشی شدن
فروریختن، به هم خوردن
کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف
کاملاً متضاد یا مخالف، زمین تا آسمان تفاوت داشتن، دو قطب مخالف
زمین تا آسمان فرق داشتن، کاملاً متفاوت بودن، تفاوت بسیاری داشتن، متضاد هم بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «apart» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/apart