با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Divorced

dɪˈvɔːrst dəˈvɔːst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    divorces
  • وجه وصفی حال:

    divorcing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
طلاق‌گرفته، مطلقه (شخص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The divorced couple decided to remain friends for the sake of their children.
- این زوج طلاق‌گرفته تصمیم گرفتند به خاطر فرزندانشان دوست بمانند.
- The divorced man was hesitant to get married again.
- مرد مطلقه برای ازدواج دوباره مردد بود.
adjective
جدا (از چیزی)
- This politician seems to be divorced from reality.
- به نظر می‌رسد این سیاستمدار از واقعیت جدا شده است.
- The book delves into the consequences of speculative theories divorced from political reality.
- این کتاب به پیامدهای نظریه‌های گمانه‌زنی جدا از واقعیت سیاسی می‌پردازد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divorced

  1. verb Part; cease or break association with
    Synonyms: split, divided, parted, disunited, nullified, disjointed, annulled, severed, separated, disjoined, dissociated, detached, dissolved, broken, disassociated
    Antonyms: married
  2. verb To cut off; separate or disunite:
    Synonyms: separated
  3. adjective
    Synonyms: estranged, dissolved, isolated, Reno'd, washed-up, unhitched
    Antonyms: joined, wed

لغات هم‌خانواده divorced

ارجاع به لغت divorced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divorced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/divorced

لغات نزدیک divorced

پیشنهاد بهبود معانی