قسمت سوم فعل Break
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She collected the broken glass and dumped it in the trash can.
شیشههای شکسته را جمع کرد و در زبالهدان ریخت.
a broken promise
قولی که به آن عمل نشده
a broken contract
قرارداد عدول شده
a home broken by divorce
منزلی که در اثر طلاق نابهسامان شده
broken health
سلامتی از دست رفته
a broken spirit
روحیهی خراب
broken terrain
زمین ناصاف
broken sizes
(لباس) اندازههای ناجور
He spoke a broken English.
انگلیسی دستوپاشکستهای حرف میزد.
She spoke in broken phrases.
با عبارات بریدهبریده جواب داد.
a broken horse
اسب سوغانگیری شده
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «broken» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/broken