گلوله، تیر، تیراندازی، ساچمه
He took a shot at the window with his snowball.
با گلولهی برفی پنجره را هدف قرار داد.
Stone shot was used for guns in the sixteenth century.
در قرن شانزدهم برای توپها از گلولهی سنگی استفاده میکردند.
They exchanged shots but no one was hit.
آنها گلوله رد و بدل کردند ولی کسی تیر نخورد.
a shot in the dark
تیری در تاریکی
I heard three shots fired in rapid succession.
صدای سه تیر را شنیدم که پشت سرهم شلیک شد.
a bad shot which missed the mark
تیراندازی بدی که به هدف نخورد
رسایی، پرتاب
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mohsen threw the shot 25 meters.
محسن وزنه را 25 متر پراند.
The second shot of the missile will be tomorrow.
پرتاب ثانوی موشک فردا خواهد بود.
They fired a second rocket shot at the moon.
یک موشک دیگر به سوی ماه پرتاب کردند.
عکاسی، عکسبرداری، فیلمبرداری
He took a shot of two sleeping lions.
او از دو شیر خوابیده عکس برداشت.
تزریق، آمپول
a flue shot
آمپول پیشگیری از سرماخوردگی
He gave me a shot for that pain.
برای آن درد به من آمپول زد.
جرعه، یک گیلاس مشروب
He drank two shots of whiskey.
او دو گیلاس ویسکی خورد.
فرصت
He wants to have a shot at teaching.
او میخواهد معلمی را امتحان کند.
ضربه توپبازی، پرتاب توپ
His shot went over the goal.
ضربهی او از بالای دروازه رد شد.
His second shot went through the basket.
پرتاب دوم او از حلقه رد شد.
خراب، ویران، نابود، داغان
My shoes are pretty well shot.
کفشهای من حسابی کهنه شده است.
He went to a doctor because his nerves were shot.
چون اعصابش خراب بود رفت پیش دکتر.
آمیخته، آکنده، ممزوج، درآمیخته
a novel shot through with satire
یک رمان ممزوج با طنز
a letter shot through with kindness
نامهای آکنده از محبت
black cloth shot with silver thread
پارچهی سیاه با تارهای سیمین
رنگارنگ، رنگین کمانی، درخشان
shot silk
ابریشم رنگارنگ
وسیلهی قوت قلب و کمک در هنگام سختی، آمپول نیروبخش
1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن
(عامیانه) آزمودن، امتحان کردن، کوشیدن
be shot through with something
مملو از چیزی بودن، پر از چیزی بودن، انباشته از چیزی بودن، آکنده از چیزی بودن، سرشار از چیزی بودن
اللهبختی کاری را کردن
(عامیانه) ابداً، بههیچ وجه، اصلاً نه
آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربهی آخر
تمام تلاش خود را کردن، با تمام وجود تلاش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shot