با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Shot

ʃɑːt ʃɒt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    shoot
  • شکل سوم:

    shot
  • سوم شخص مفرد:

    shoots
  • وجه وصفی حال:

    shooting
  • شکل جمع:

    shots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
گلوله، تیر، تیراندازی، ساچمه
- He took a shot at the window with his snowball.
- با گلوله‌ی برفی پنجره را هدف قرار داد.
- Stone shot was used for guns in the sixteenth century.
- در قرن شانزدهم برای توپ‌ها از گلوله‌ی سنگی استفاده می‌کردند.
- They exchanged shots but no one was hit.
- آن‌ها گلوله رد و بدل کردند ولی کسی تیر نخورد.
- a shot in the dark
- تیری در تاریکی
- I heard three shots fired in rapid succession.
- صدای سه تیر را شنیدم که پشت سرهم شلیک شد.
- a bad shot which missed the mark
- تیراندازی بدی که به هدف نخورد
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun countable
رسایی، پرتاب
- Mohsen threw the shot 25 meters.
- محسن وزنه را 25 متر پراند.
- The second shot of the missile will be tomorrow.
- پرتاب ثانوی موشک فردا خواهد بود.
- They fired a second rocket shot at the moon.
- یک موشک دیگر به سوی ماه پرتاب کردند.
noun countable
عکاسی، عکسبرداری، فیلمبرداری
- He took a shot of two sleeping lions.
- او از دو شیر خوابیده عکس برداشت.
noun countable
تزریق، آمپول
- a flue shot
- آمپول پیشگیری از سرماخوردگی
- He gave me a shot for that pain.
- برای آن درد به من آمپول زد.
noun countable
جرعه، یک گیلاس مشروب
- He drank two shots of whiskey.
- او دو گیلاس ویسکی خورد.
noun countable
فرصت
- He wants to have a shot at teaching.
- او می‌خواهد معلمی را امتحان کند.
noun countable
ضربه توپ‌بازی، پرتاب توپ
- His shot went over the goal.
- ضربه‌ی او از بالای دروازه رد شد.
- His second shot went through the basket.
- پرتاب دوم او از حلقه رد شد.
adjective
خراب، ویران، نابود، داغان
- My shoes are pretty well shot.
- کفش‌های من حسابی کهنه شده است.
- He went to a doctor because his nerves were shot.
- چون اعصابش خراب بود رفت پیش دکتر.
adjective
آمیخته، آکنده، ممزوج، درآمیخته
- a novel shot through with satire
- یک رمان ممزوج با طنز
- a letter shot through with kindness
- نامه‌ای آکنده از محبت
- black cloth shot with silver thread
- پارچه‌ی سیاه با تارهای سیمین
adjective
رنگارنگ، رنگین کمانی، درخشان
- shot silk
- ابریشم رنگارنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد shot

  1. noun try, chance
    Synonyms: attempt, break, conjecture, effort, endeavor, fling, go, guess, occasion, opening, opportunity, pop, show, slap, stab, surmise, time, turn, whack, whirl
  2. noun discharge; ammunition
    Synonyms: ball, buckshot, bullet, dart, lead, lob, missile, pellet, projectile, slug, throw
    Antonyms: backfire

Idioms

  • a shot in the arm

    وسیله‌ی قوت قلب و کمک در هنگام سختی، آمپول نیروبخش

  • call the shots

    1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن

  • have a shot at

    (عامیانه) آزمودن، امتحان کردن، کوشیدن

  • be shot through with something

    مملو از چیزی بودن، پر از چیزی بودن، انباشته از چیزی بودن، آکنده از چیزی بودن، سرشار از چیزی بودن

  • leap (or shot) in the dark

    الله‌بختی کاری را کردن

  • not by a long shot

    (عامیانه) ابداً، به‌هیچ وجه، اصلاً نه

  • parting shot

    آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربه‌ی آخر

  • best shot

    تمام تلاش خود را کردن، با تمام وجود تلاش کردن

ارجاع به لغت shot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shot

لغات نزدیک shot

پیشنهاد بهبود معانی