تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
وسیلهی قوت قلب و کمک در هنگام سختی، آمپول نیروبخش
1- دستور دادن، فرمان دادن 2- کارها را سرپرستی کردن، اداره کردن
(عامیانه) آزمودن، امتحان کردن، کوشیدن
be shot through with something
مملو از چیزی بودن، پر از چیزی بودن، انباشته از چیزی بودن، آکنده از چیزی بودن، سرشار از چیزی بودن
اللهبختی کاری را کردن
(عامیانه) ابداً، بههیچ وجه، اصلاً نه
آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربهی آخر
تمام تلاش خود را کردن، با تمام وجود تلاش کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shot» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shot