تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
کار را رساندن به، منجر کردن به
(در فعالیتهای گروهی) آغازکننده بودن، آغاز کردن، شروع کردن
فریفتن، گول زدن، فریب دادن
1- راه را برای چیزی یا کاری آماده کردن 2- بهطور غیر مستقیم اقدام کردن، با زرنگی پرداختن به
نوک مداد، مغزی مداد
مجبور به پیروی یا اطاعت بیچون و چرا کردن
(کسی را) کاملاً زیر مهارکشیدن، کاملاً مسلطبودن (بر کسی)
lead someone a merry chase (or dance)
با فریب کسی را به کار بیهودهای گماردن، دنبال نخود سیاه فرستادن
(عامیانه) با بیاحتیاطی و بهطور خطرناک عمل کردن، خود را به خطر انداختن
you can lead a horse to water, but you can't make him drink
نمیتونی کسی رو به انجام کاری مجبور کنی (میتونی به کسی پیشنهاد خوبی بدی، اما نمیتونی وادارش کنی که انجامش بده)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lead» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lead