پیش، جلو، درامتداد حرکت کسی، روبهجلو، سربهجلو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In school he was two years ahead of me.
او در مدرسه دو سال از من جلو بود.
He was ahead of me in the line.
در صف جلوتر از من بود.
He moved ahead of me.
او از من جلو زد.
five years ahead
پنج سال دیگر
I paid ahead of time.
قبل از موعد پرداخت کردم.
Our team is ahead by two points.
تیم ما دو امتیاز جلو است.
موفقیت یافتن، کامیاب شدن، پیشرفت کردن
پیشی گرفتن، جلو زدن، برتری یافتن، بهتر شدن
قبل از دیگران راه افتادن یا شروع کردن
پیش از، جلو، مقدم بر
جلو بودن (از)، پیشرفتهتر بودن (از)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ahead» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ahead