فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Precedent

ˈpresɪdnt ˈpresɪdnt

شکل جمع:

precedents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

سابقه داشتن، مقدم بر، مسبوق به سابقه، ماقبل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

He set the precedent of giving tips here.

او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.

There is no precedent for what you have done.

عملی که شما انجام داده‌اید، بی‌سابقه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to become a precedent

سابقه شدن، رسم شدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد precedent

  1. noun authoritative example
    Synonyms:
    model example instance authority criterion paradigm antecedent

لغات هم‌خانواده precedent

  • noun
    precedent

ارجاع به لغت precedent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precedent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precedent

لغات نزدیک precedent

پیشنهاد بهبود معانی