فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Precedent

ˈpresɪdnt ˈpresɪdnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    precedents

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adjective C2
    مقدم، سابقه، نمونه
  • noun adjective
    سابقه داشتن، مقدم بر، مسبوق به سابقه، ماقبل
    • - He set the precedent of giving tips here.
    • - او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.
    • - There is no precedent for what you have done.
    • - عملی که شما انجام داده‌اید، بی‌سابقه است.
    • - to become a precedent
    • - سابقه شدن، رسم شدن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد precedent

  1. noun authoritative example
    Synonyms: antecedent, authority, criterion, exemplar, instance, model, paradigm

لغات هم‌خانواده precedent

ارجاع به لغت precedent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «precedent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/precedent

لغات نزدیک precedent

پیشنهاد بهبود معانی