شکل جمع:
precedentsسابقه داشتن، مقدم بر، مسبوق به سابقه، ماقبل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He set the precedent of giving tips here.
او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد.
There is no precedent for what you have done.
عملی که شما انجام دادهاید، بیسابقه است.
to become a precedent
سابقه شدن، رسم شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «precedent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/precedent