فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Instance

ˈɪnstəns ˈɪnstəns ˈɪnstəns

شکل جمع:

instances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun C1

لحظه، مورد، نمونه، مثل، مثال، شاهد، وهله

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

an instance of true patriotism

نمونه‌ای از میهن‌دوستی واقعی

Record each instance of the use of this word.

موارد کاربرد این واژه را یادداشت کنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

In most instances, the payments are in cash.

در بیشتر موارد پرداخت‌ها به‌صورت نقدی است.

in the first instance

در مرحله‌ی اول

verb - transitive

به‌عنوان مثال ذکر کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

We may instance the increase in crime.

ازدیاد جرایم را می‌توان به‌عنوان نمونه ذکر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد instance

  1. noun case, situation
    Synonyms:
    situation occasion occurrence time example illustration item detail reason ground proof particular specimen sample sampling representative exponent case in point precedent exemplification case history
  1. verb name
    Synonyms:
    mention refer cite specify show quote illustrate exemplify adduce

Collocations

in this instance

در این مورد، در این حالت، در این موقعیت

Idioms

at the instance of

بنا به پیشنهاد، به‌خاطر درخواست

for instance

مثلاً، برای مثال، برحسب مثال، به‌عنوان مثال، به‌عنوان نمونه، برای نمونه

لغات هم‌خانواده instance

ارجاع به لغت instance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instance

لغات نزدیک instance

پیشنهاد بهبود معانی