با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Instance

ˈɪnstəns ˈɪnstəns ˈɪnstəns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    instances

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    لحظه، مورد، نمونه، مثل، مثال، شاهد، وهله
    • - an instance of true patriotism
    • - نمونه‌ای از میهن‌دوستی واقعی
    • - Record each instance of the use of this word.
    • - موارد کاربرد این واژه را یادداشت کنید.
    • - In most instances, the payments are in cash.
    • - در بیشتر موارد پرداخت‌ها به‌صورت نقدی است.
    • - in the first instance
    • - در مرحله‌ی اول
  • verb - transitive
    به‌عنوان مثال ذکر کردن
    • - We may instance the increase in crime.
    • - ازدیاد جرایم را می‌توان به‌عنوان نمونه ذکر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد instance

  1. noun case, situation
    Synonyms: case history, case in point, detail, example, exemplification, exponent, ground, illustration, item, occasion, occurrence, particular, precedent, proof, reason, representative, sample, sampling, specimen, time
  2. verb name
    Synonyms: adduce, cite, exemplify, illustrate, mention, quote, refer, show, specify

Collocations

Idioms

لغات هم‌خانواده instance

ارجاع به لغت instance

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «instance» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/instance

لغات نزدیک instance

پیشنهاد بهبود معانی