گذشتهی ساده:
specifiedشکل سوم:
specifiedسومشخص مفرد:
specifiesوجه وصفی حال:
specifyingتعیین کردن، معین کردن، معلوم کردن، جنبه خاصی قائل شدن، مشخص کردن، تصریح کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
conflicts that specify hostility
تعارضهایی که حاکی از خصومت است
These details are specified in the contract.
این جزئیات در قرارداد تصریح شده است.
to specify the time and place
زمان و مکان را مشخص کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «specify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/specify