امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Specify

ˈspesɪfaɪ ˈspesɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    specified
  • شکل سوم:

    specified
  • سوم‌شخص مفرد:

    specifies
  • وجه وصفی حال:

    specifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
تعیین کردن، معین کردن، معلوم کردن، جنبه خاصی قائل شدن، مشخص کردن، تصریح کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- conflicts that specify hostility
- تعارض‌هایی که حاکی از خصومت است
- These details are specified in the contract.
- این جزئیات در قرارداد تصریح شده است.
- to specify the time and place
- زمان و مکان را مشخص کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد specify

  1. verb designate; decide definitely
    Synonyms:
    be specific blueprint button down cite come to the point condition define detail determine draw a picture enumerate establish finger fix get down to brass tacks get to the point go into detail indicate individualize instance inventory itemize lay out limit list make mention name particularize peg pin down point out precise put down put finger on set settle show clearly slot specialize specificate specificize spell out stipulate tab tag tick off
    Antonyms:
    generalize

لغات هم‌خانواده specify

  • verb - transitive
    specify

ارجاع به لغت specify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «specify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/specify

لغات نزدیک specify

پیشنهاد بهبود معانی