فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Generalize

ˈdʒenrəlaɪz ˈdʒenrəlaɪz

گذشته‌ی ساده:

generalized

شکل سوم:

generalized

سوم‌شخص مفرد:

generalizes

وجه وصفی حال:

generalizing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb

به‌طور عام گفتن، عمومیت دادن (به)، عمومی کردن، تعمیم دادن

verb - transitive verb - intransitive adverb

تعمیم دادن، کلیت بخشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

to generalize a law

یک قانون را عمومیت دادن

A wise man does not generalize.

آدم عاقل کلی‌بافی نمی‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد generalize

  1. verb make a sweeping assumption, statement
    Synonyms:
    speculate hypothesize theorize conclude derive establish discover discern observe postulate induce philosophize be metaphysical stay in the clouds vapor
    Antonyms:
    specifize except

لغات هم‌خانواده generalize

  • verb - transitive
    generalize

ارجاع به لغت generalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «generalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/generalize

لغات نزدیک generalize

پیشنهاد بهبود معانی