فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Derive

dɪˈraɪv dɪˈraɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    derived
  • شکل سوم:

    derived
  • سوم شخص مفرد:

    derives
  • وجه وصفی حال:

    deriving

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive C1
    (فایده، سود) به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، بردن، (نام، خصوصیات) گرفتن، اخذ کردن
    • - He derives his talents from his father.
    • - او استعدادهای خود را از پدرش گرفته است. (به ارث برده است)
    • - The mill derives its energy from the waterfall.
    • - آسیاب نیروی خود را از آبشار می‌گیرد.
  • verb - transitive
    استخراج کردن، بیرون کشیدن، (فکر) نتیجه‌گیری کردن
    • - Many conclusions can be derived from these figures.
    • - از این ارقام نتایج بسیاری می‌توان گرفت.
  • verb - transitive
    (کلمه) ریشه‌یابی کردن
  • verb - intransitive
    منشا کردن، ناشی شدن، نشئت یافتن، مشتق شدن، سرچشمه گرفتن، درآمدن
    • - The English word "royal" is derived from Latin.
    • - واژه‌ی انگلیسی "royal" از لاتین مشتق شده است.
  • verb - transitive
    شیمی (ماده‌ای را از ماده‌ی دیگر گرفتن) فرآمد کردن، مشتق کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد derive

  1. verb deduce a conclusion
    Synonyms: acquire, arrive, assume, collect, determine, develop, draw, educe, elaborate, elicit, evolve, excogitate, extract, follow, formulate, gain, gather, get, glean, infer, judge, make, make out, obtain, procure, put together, reach, receive, trace, work out
    Antonyms: create, invent

لغات هم‌خانواده derive

ارجاع به لغت derive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «derive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/derive

لغات نزدیک derive

پیشنهاد بهبود معانی