با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Derivative

dɪˈrɪvətɪv dɪˈrɪvətɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    derivatives

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
اقتباسی، غیراصیل، تقلیدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His artwork was dismissed as derivative.
- ملودی این ترانه اقتباسی تلقی شد.
- The movie was highly criticized for being derivative.
- این فیلم به دلیل تقلیدی بودن به‌شدت مورد انتقاد قرار گرفت.
adjective noun countable
زبان‌شناسی مشتق
- Understanding derivatives can enhance one's vocabulary and language skills.
- درک مشتقات می‌تواند واژگان و مهارت‌های زبانی فرد را افزایش دهد.
- "Cat" is a derivative of the Latin word "cattus."
- cat مشتق کلمه‌ی لاتین cattus است.
- "Happiness" is a derivative of the word "happy."
- happiness مشتق کلمه‌ی happy است.
- The linguist analyzed the derivative forms of the word "child" in different languages.
- این زبان‌شناس به تجزیه‌وتحلیل اشکال مشتق لغت child در زبان‌های مختلف پرداخت.
- The adjective "beautiful" is a derivative form of the noun "beauty."
- صفت beautiful شکل مشتقی از اسم beauty است.
noun countable
ریاضی مشتق (حد نسبت تغییر یک تابع به تغییر متناظر در متغیر مستقل آن با نزدیک شدن تغییر دومی به صفر)
- Calculating the derivative of a function involves finding the limit of the ratio described.
- از مشتق تابع می‌توان برای یافتن شیب یک خط مماس بر هر نقطه‌ی معین استفاده کرد.
- The derivative of a constant function is always zero.
- مشتق تابع ثابت همیشه صفر است.
adjective noun countable
شیمی مشتق، فرآمده، گرفته‌شده (از ماده‌ای دیگر)
- The chemist synthesized a new derivative of the compound.
- شیمی‌دان مشتق جدیدی از این ترکیب را سنتز کرد.
- The production of this derivative requires a complex series of chemical reactions.
- تولید این فرآمده نیازمند یک سری واکنش‌های شیمیایی پیچیده است.
- The researcher studied the molecular structure of the derivative
- محقق ساختار مولکولی این مشتق را بررسی کرد.
noun countable
اقتصاد ابزار مشتقه، ابزار برگرفته (قرارداد یا اوراقی که ارزش آن‌ها وابسته به ارزش اوراق بهادار یا کالا یا شمش یا ارز اصلی است و هیچ‌گونه ارزش مستقلی ندارند)
- The company used derivatives to hedge against potential interest rate fluctuations.
- این شرکت از ابزارهای مشتقه برای کاهش دادن ریسک در نوسانات احتمالی نرخ بهره استفاده کرد.
- Understanding the complexities of derivatives is crucial for successful financial trading.
- درک پیچیدگی‌های ابزارهای برگرفته در تجارت مالی موفق بسیار مهم است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد derivative

  1. adjective borrowed, transmitted from source
    Synonyms: acquired, ancestral, caused, cognate, coming from, connate, copied, evolved, hereditary, imitative, inferential, inferred, not original, obtained, plagiaristic, plagiarized, procured, rehashed, secondary, secondhand, subordinate, uninventive, unoriginal
    Antonyms: inventive, original, unborrowed, unique
  2. noun product, descendant
    Synonyms: by-product, offshoot, outgrowth, spin-off, wave
    Antonyms: invention, original, root, source

لغات هم‌خانواده derivative

  • noun
    derivative
  • verb - transitive
    derive

ارجاع به لغت derivative

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «derivative» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/derivative

لغات نزدیک derivative

پیشنهاد بهبود معانی