فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Offshoot

ˈɑːfʃuːt ˈɒfʃuːt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

I cut the offshoots from under the tree.

زیر شاخه‌های درخت را بریدم.

American culture is an offshoot of the European culture.

فرهنگ امریکا شاخه‌ای از فرهنگ اروپایی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد offshoot

  1. noun development, product
    Synonyms:
    product derivative by-product spin-off outgrowth descendant branch limb appendage adjunct sprout
    Antonyms:
    source origin

ارجاع به لغت offshoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offshoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offshoot

لغات نزدیک offshoot

پیشنهاد بهبود معانی