Offshoot

ˈɑːfʃuːt ˈɒfʃuːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- I cut the offshoots from under the tree.
- زیر شاخه‌های درخت را بریدم.
- American culture is an offshoot of the European culture.
- فرهنگ امریکا شاخه‌ای از فرهنگ اروپایی است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد offshoot

  1. noun development, product
    Synonyms:
    product derivative by-product spin-off outgrowth descendant branch limb appendage adjunct sprout
    Antonyms:
    source origin

ارجاع به لغت offshoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offshoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/offshoot

لغات نزدیک offshoot

پیشنهاد بهبود معانی