فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Offshoot

ˈɑːfʃuːt ˈɒfʃuːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    شاخه نورسته، جوانه، ترکه، فرع، انشعاب، شعبه، مشتق
    • - I cut the offshoots from under the tree.
    • - زیر شاخه‌های درخت را بریدم.
    • - American culture is an offshoot of the European culture.
    • - فرهنگ امریکا شاخه‌ای از فرهنگ اروپایی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد offshoot

  1. noun development, product
    Synonyms: adjunct, appendage, branch, by-product, derivative, descendant, limb, outgrowth, spin-off, sprout
    Antonyms: origin, source

ارجاع به لغت offshoot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «offshoot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/offshoot

لغات نزدیک offshoot

پیشنهاد بهبود معانی