فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Adjunct

ˈædʒʌŋkt ˈædʒʌŋkt

شکل جمع:

adjuncts

صفت تفضیلی:

more adjunct

صفت عالی:

most adjunct

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective

الحاقی، افزوده، فرعی، ملازم، ضمیمه، معاون، یار،کمک، فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

meter and rhyme are not mere adjuncts of poetry

وزن و قافیه بخش فرعی شعر نیست

a teacher's adjunct

کمک معلم

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She did not want to be a mere adjunct to men.

آن زن نمی‌خواست فقط دستیار مردان باشد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد adjunct

  1. noun addition; help
    Synonyms:
    supplement addition accessory help partner associate complement detail auxiliary appendage appendix addendum appurtenance
    Antonyms:
    subtraction lessening detriment

ارجاع به لغت adjunct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «adjunct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adjunct

لغات نزدیک adjunct

پیشنهاد بهبود معانی