امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accessory

əkˈsesəri əkˈsesəri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    accessories

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective countable C1
فرعی، هم‌دست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
adjective
حقوق شریک(جرم) ،هم‌دست
- He was an accessory in the murder.
- او در قتل شریک جرم بود.
adjective noun countable
فرعی، معین، معاون، نمائاتو نتایج (در جمع)، لوازم یدکی، (حقوق) تابع، لاحق، فروع و ضمائم، منضمات، لوازم فرعی، دعوای فرعی
- the accessory functions of the tongue
- کنش‌های ثانوی زبان
- an accessory obligation
- تعهد اضافی
- automobile accessories such as spotlights and safety locks
- ابزار اضافی اتومبیل مانند نورافکن و قفل‌های ایمنی
- kitchen accessories
- وسایل آشپزخانه
- an accessory mineral in a rock
- فلز به مقدار کم در سنگ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accessory

  1. noun ornament; accompanying item; supplementary part
    Synonyms: accent, addition, adjunct, adornment, appendage, appendix, appliance, appurtenance, attachment, component, decoration, extension, extra, frill, help, supplement, trim, trimming
    Antonyms: principal
  2. noun person peripherally involved in illegal activity
    Synonyms: abettor, accomplice, aid, aide, assistant, associate, co-conspirator, colleague, confederate, conspirator, helper, insider, partner, plant, ringer, shill, stall, subordinate

Idioms

  • accessory before (or after) the fact

    کسی که مجرم را قبل (یا بعد) از ارتکاب به جرم تشویق و کمک می‌کند، معاونت در جرم پیش (یا پس) از ارتکاب

ارجاع به لغت accessory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accessory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accessory

لغات نزدیک accessory

پیشنهاد بهبود معانی