شکل جمع:
accessoriesحقوق شریک(جرم) ،همدست
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی حقوق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was an accessory in the murder.
او در قتل شریک جرم بود.
فرعی، معین، معاون، نمائاتو نتایج (در جمع)، لوازم یدکی، (حقوق) تابع، لاحق، فروع و ضمائم، منضمات، لوازم فرعی، دعوای فرعی
the accessory functions of the tongue
کنشهای ثانوی زبان
an accessory obligation
تعهد اضافی
automobile accessories such as spotlights and safety locks
ابزار اضافی اتومبیل مانند نورافکن و قفلهای ایمنی
kitchen accessories
وسایل آشپزخانه
an accessory mineral in a rock
فلز به مقدار کم در سنگ
accessory before (or after) the fact
کسی که مجرم را قبل (یا بعد) از ارتکاب به جرم تشویق و کمک میکند، معاونت در جرم پیش (یا پس) از ارتکاب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «accessory» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/accessory