با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Subordinate

səˈbɔːrdnət səˈbɔːrdnət səˈbɔːdənət səˈbɔːdənət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    subordinated
  • شکل سوم:

    subordinated
  • سوم‌شخص مفرد:

    subordinates
  • وجه وصفی حال:

    subordinating
  • شکل جمع:

    subordinates
  • صفت تفضیلی:

    more subordinate
  • صفت عالی:

    most subordinate

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb
تابع، مادون، مرئوس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun verb - transitive adjective adverb
مادون، وابسته، فرعی، پایین‌تر، مرئوس، تابع قرار دادن، زیردست یا مطیع کردن، فرمانبردار
- Ali was kind toward his subordinates.
- علی نسبت به زیر‌دستان خود مهربان بود.
- The executive branch is subordinate to the legislative.
- شاخه‌ی مجریه تابع شاخه‌ی مقننه است.
- subordinate nations
- ملل تحت‌تسلط
- subordinate clause
- بند وابسته
- We must subordinate our passions to reason.
- ما بایستی شهوات خود را در لگام عقل در بیاوریم.
- Humans are subordinate to reason.
- انسان‌ها تابع قوانین طبیعت هستند.
- All the other projects are subordinate to this one.
- تمام طرح‌های دیگر به این طرح بستگی دارند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد subordinate

  1. adjective lesser, supplementary
    Synonyms: accessory, adjuvant, ancillary, auxiliary, baser, below par, collateral, contributory, dependent, inferior, insignificant, junior, low, lower, minor, paltry, satellite, secondary, second-fiddle, second-string, smaller, sub, subaltern, subalternate, subject, submissive, subnormal, subservient, subsidiary, substract, tributary, under, underaverage, unequal
    Antonyms: chief, important, major, necessary, superior, vital
  2. noun person that serves another
    Synonyms: aide, assistant, attendant, dependent, deputy, flunky, gofer, helper, inferior, junior, peon, poor relation, scrub, second, second fiddle, second string, serf, servant, slave, subaltern, third string, underling
    Antonyms: boss, chief, leader, major, manager, master, superior

لغات هم‌خانواده subordinate

ارجاع به لغت subordinate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «subordinate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/subordinate

لغات نزدیک subordinate

پیشنهاد بهبود معانی