گذشتهی ساده:
subbedشکل سوم:
subbedسومشخص مفرد:
subsوجه وصفی حال:
subbingشکل جمع:
subsورزش ذخیره، بازیکن تعویضی (substitute)
The sub's performance impressed the coach.
عملکرد ذخیره مربی را تحت تأثیر قرار داد.
The sub came in during the second half of the game.
بازیکن تعویضی در نیمهی دوم بازی وارد شد.
انگلیسی آمریکایی معلم جانشین (substitute teacher)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The sub arrived late to the classroom.
معلم جانشین دیر به کلاس رسید.
The sub struggled to control the rowdy class.
معلم جانشین تلاش میکرد کلاس پرسروصدا را کنترل کند.
انگلیسی بریتانیایی ویراستار (مجله و روزنامه و غیره) (sub-editor)
The sub made several edits to the article before it went to print.
ویراستار پیش از چاپ چندین ویرایش روی مقاله انجام داد.
The sub is responsible for ensuring the accuracy and quality of the newspaper's content.
مسئولیت اطمینان از صحت و کیفیت مطالب روزنامه بر عهدهی ویراستار است.
زیردریایی (submarine)
The sub disappeared beneath the waves, heading into the depths of the ocean.
زیردریایی در زیر امواج ناپدید شد و به اعماق اقیانوس رفت.
The sub's periscope emerged from the water.
پریسکوپ زیردریایی از آب بیرون آمد.
انگلیسی بریتانیایی حق عضویت، حق اشتراک (در باشگاه و غیره) (subscription)
He received a discount on his sub.
برای حق عضویت خود تخفیف دریافت کرد.
The sub for the online streaming service is too expensive for me.
حق اشتراک سرویس پخش آنلاین برای من خیلی گران است.
انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی ساندویچ دراز (submarine sandwich)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی غذا و آشپزی
I ordered a sub for lunch today.
امروز برای ناهار ساندویچ دراز سفارش دادم.
The sub I had yesterday was delicious.
ساندویچ درازی که دیروز خوردم خوشمزه بود.
ورزش جانشین شدن، جانشین کردن (substitute)
He subbed in for his teammate who was tired.
او جانشین همتیمی خود که خسته بود شد.
The coach yelled at the players on the bench to be ready to sub in at any moment.
سرمربی بر سر بازیکنان روی نیمکت فریاد زد که هر لحظه آمادهی جانشین شدن باشند.
جانشین شدن، جای کسی را گرفتن (بهطور موقت) (substitute)
I can sub for you at work tomorrow.
میتوانم فردا سر کار جانشین شما شوم.
Can you sub for me at the office tomorrow?
آیا میشه فردا توی اداره جای من رو بگیری؟
انگلیسی آمریکایی جایگزین کردن (چیزی با چیز دیگر) (substitute)
I'll sub the butter for margarine in this recipe.
در این دستورالعمل کره را جایگزین مارگارین میکنم.
She subbed her usual black coffee for tea.
قهوهی سیاه همیشگیاش را جایگزین چای کرد.
انگلیسی بریتانیایی ویرایش کردن (sub-edit)
The editor will sub all the articles before they are published.
ویراستار همهی مقالات را پیش از انتشار ویرایش میکند.
I spent hours subbing the document.
ساعتها صرف ویرایش این سند کردم.
انگلیسی بریتانیایی ویراستاری کردن، ویراستار بودن (sub-edit)
We worked together on the Times, where she subbed on the foreign desk.
ما با هم در تایمز کار کردیم، جایی که او ویراستار اخبار خارجی بود.
I subbed on the internal desk.
اخبار داخلی را ویراستاری میکردم.
انگلیسی بریتانیایی قرض دادن (پول)
Can you sub me a tenner?
آیا میشه یه دهپوندی به من قرض بدی؟
He asked me to sub him some money
ازم خواست یه کم پول بهش قرض بدم.
زیر، تحت، پایین (-sub)
The subway train passed below the city streets.
قطار زیرزمینی (مترو) از زیر خیابانهای شهر میگذشت.
The subzero temperatures made it difficult to go outside.
دمای زیر صفر بیرون رفتن را دشوار میکرد.
نیمه (-sub)
The subtropical climate in Florida is perfect for growing citrus fruits.
آبوهوای نیمهگرمسیری در فلوریدا برای پرورش مرکبات مناسب است.
The subtropical rainforest is home to a wide variety of unique plant and animal species.
جنگلهای بارانی نیمهگرمسیری زیستگاه گونههای گیاهی و جانوری منحصربهفردی است.
کماهمیت، مادون، فرو (-sub)
The subhuman was denied basic human rights.
این انسان کماهمیت از حقوق اولیهی انسانی محروم شد.
The subhuman was isolated from society.
فروانسان از جامعه منزوی شد.
انگلیسی بریتانیایی افسر دونپایه (subaltern)
The sub followed orders without hesitation.
افسر دونپایه بدون درنگ از دستورات پیروی کرد.
The sub's promotion to captain was a long-awaited achievement.
ارتقای افسر دونپایه به سروران موفقیتی بود که مدتها انتظارش را میکشید.
حومهی شهر (suburb)
I live in the sub.
در حومهی شهر زندگی میکنم.
The sub is a quiet place to live.
حومهی شهر جای آرامی برای زندگی است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sub» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sub