آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ آبان ۱۴۰۴

    Wedge

    wedʒ wedʒ

    گذشته‌ی ساده:

    wedged

    شکل سوم:

    wedged

    سوم‌شخص مفرد:

    wedges

    وجه وصفی حال:

    wedging

    شکل جمع:

    wedges

    معنی wedge | جمله با wedge

    noun countable

    گُوِه، گیره‌ی در

    A small wooden wedge held the window open.

    گوه‌ی چوبی کوچکی، پنجره را باز نگه داشته بود.

    She jammed a rubber wedge under the wheel to stop the car from rolling.

    او گوه‌ی لاستیکی‌ای زیر چرخ قرار داد تا ماشین حرکت نکند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to drive a wedge into a log with a hammer

    با چکش گوه را به درون کنده راندن

    noun countable

    برش مثلثی، قاچ

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Each guest received a small wedge of apple pie.

    هر مهمان یک برش مثلثی از پای سیب دریافت کرد.

    He served us a wedge of cheese with crackers.

    او یک قاچ پنیر، همراه با بیسکویت به ما داد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a wedge of watermelon

    یک قاچ هندوانه

    noun plural

    کفش لژدار

    در انگلیسی بریتانیایی از wedgies هم استفاده می‌شود.

    She slipped on her favorite wedges before heading out to dinner.

    قبل‌از رفتن به شام، کفش‌های لژدار مورد علاقه‌اش را پوشید.

    The designer created a new line of leather wedges for the summer collection.

    طراح، مجموعه‌ای جدید از کفش‌های لژدار چرمی را برای کلکسیون تابستان طراحی کرد.

    noun countable

    ورزش (گلف) چوب گلف وج (برای ضربات بلند و کوتاه‌برد)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    He used a sand wedge to lift the ball out of the bunker.

    او از وج شنی برای بیرون آوردن توپ از تله‌ی شنی استفاده کرد.

    The golfer switched from an iron to a wedge for better control.

    گلف‌باز برای کنترل بهتر، چوب گلف آهنی را به چوب وج تغییر داد.

    verb - transitive

    گوه گذاشتن ثابت نگه داشتن، در موقعیت محکم قرار دادن (با گوه)

    He wedged the ladder firmly against the wall before climbing up.

    او نردبان را محکم به دیوار تکیه داد تا قبل‌از بالا رفتن ثابت بماند.

    She wedged the chair against the handle to keep the door shut.

    او صندلی را محکم به دستگیره تکیه داد تا در بسته بماند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the carpenter wedges up the legs of the bench

    نجار پایه‌های نیمکت را با گوه محکم می‌کند

    verb - transitive

    لای چیزی گیر کردن، در فضای تنگ فرو کردن، فشردن در میان دو چیز

    A piece of wood was wedged between the two panels to keep them apart.

    تکه‌چوبی میان دو صفحه گیر کرده بود تا آن‌ها را از هم جدا نگه دارد.

    He was wedged between the car and the tree.

    او میان اتومبیل و دیوار گیر افتاده بود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He seeks to wedge us apart and destroy us one by one.

    او سعی می‌کند میان ما جدایی بیندازد و یک‌به‌یک نابودمان کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد wedge

    1. noun solid piece, often triangular
      Synonyms:
      block lump chunk shim cleat taper quoin chock prong cusp keystone cotter spire
      Antonyms:
      whole
    1. noun a block of wood used to prevent the sliding or rolling of a heavy object
      Synonyms:
      chock prong spearhead submarine sandwich block entering wedge cleat club flying-column cram bomber crowd grinder embolus mobile force gib hero jam hero sandwich lump hoagie pack drive pie hoagy quoin cuban-sandwich sandwich italian-sandwich scotch poor-boy shim squeeze sub stuff submarine torpedo zep
    1. noun a heel that is an extension of the sole of the shoe
      Synonyms:
      wedge-heel
    1. verb squeeze like a wedge into a tight space
      Synonyms:
      squeeze force
    1. verb put, fix, force, or implant
      Synonyms:
      lodge stick deposit

    سوال‌های رایج wedge

    گذشته‌ی ساده wedge چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده wedge در زبان انگلیسی wedged است.

    شکل سوم wedge چی میشه؟

    شکل سوم wedge در زبان انگلیسی wedged است.

    شکل جمع wedge چی میشه؟

    شکل جمع wedge در زبان انگلیسی wedges است.

    وجه وصفی حال wedge چی میشه؟

    وجه وصفی حال wedge در زبان انگلیسی wedging است.

    سوم‌شخص مفرد wedge چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد wedge در زبان انگلیسی wedges است.

    ارجاع به لغت wedge

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wedge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wedge

    لغات نزدیک wedge

    • - wedekind
    • - wedeln
    • - wedge
    • - wedgie
    • - wedgwood
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.