گذشتهی ساده:
taperedشکل سوم:
taperedسومشخص مفرد:
tapersوجه وصفی حال:
taperingشکل جمع:
tapersباریک شدن، باریک کردن (بهتدریج)
The tip of a cone tapers and ends in a point.
نوک مخروط باریک میشود و به یک نقطه ختم میگردد.
She skillfully tapered the wood.
او بهطرز ماهرانهای چوب را باریک کرد.
کم شدن، کاهش یافتن، کم کردن، کاهش دادن (بهتدریج) (مقدار و غیره)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Rug production has tapered off.
تولید قالی بهتدریج کم شده است.
The consumption of electricity tapers off in spring.
در بهار مصرف برق کاهش مییابد.
ورزش کاهش دادن، کاهش یافتن (فشار تمرین) (بهویژه در آخرین مرحلهی آمادهسازی)
He decided to taper his training regimen in the final weeks.
تصمیم گرفت در هفتههای پایانی برنامهی تمرینی خود را کاهش دهد.
Athletes often taper their training regimen before a big race.
ورزشکاران اغلب پیش از مسابقهی بزرگ، برنامهی تمرینی خود را کاهش میدهند.
شمع قلمی
As she lit each taper, the room filled with a comforting fragrance.
وقتی که او هر یک از شمعهای قلمی را روشن میکرد، اتاق پر از عطری آرامشبخش میشد.
The taper flickered.
شمع قلمی سوسو زد.
فتیلهی مومی (برای روشن کردن شمع و غیره)
He used a long taper to light his pipe.
برای روشن کردن پایپش از فتیلهی مومی بلندی استفاده کرد.
The old lantern relied on tapers to provide light during power outages.
فانوس قدیمی برای تأمین نور در هنگام قطع برق به فتیلههای مومی متکی بود.
شکل مخروطی
She carved out a taper on the wood.
روی چوب شکل مخروطی درآورد.
The architect designed the tower with a taper at its top.
معمار این برج را با یک شکل مخروطی در بالای آن طراحی کرد.
تیزشدگی (کاهش تدریجی در ضخامت یا پهنا)
The engineer designed a gradual taper in the shape of the airplane wing.
مهندس تیزشدگیای به شکل بال هواپیما طراحی کرد.
The sharp point on the pencil is due to its finely taper.
نوک تیز مداد به دلیل تیزشدگی آن است.
کاهش تدریجی
The taper of his enthusiasm for running began when he suffered an injury during training.
کاهش تدریجی شوروشوق او برای دویدن زمانی آغاز شد که در حین تمرین دچار آسیبدیدگی شد.
I could see the taper in her confidence.
میتوانستم کاهش تدریجی اعتمادبهنفس او را ببینم.
شمع مومی، باریکشونده، نوکتیز، باریک شدن، مخروطی شدن
the taper of a pyramid
تیز شدن نوک هرم
A wall tapering from one meter at the bottom to ten centimeters at the top.
دیواری که (عرض آن) در پایین کمتر است و در بالا به ده سانتیمتر کاهش مییابد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «taper» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/taper