پایان دادن، خاتمه دادن، لغو کردن، پایان یافتن، به اتمام رسیدن، متوقف کردن
The company decided to wind down its operations in the overseas market.
این شرکت تصمیم گرفت فعالیتهای خود را در بازار خارج از کشور لغو کند.
As the sun began to set, the party started to wind down.
وقتی خورشید غروب کرد، مهمانی پایان یافت.
استراحت کردن، آرامیدن، آرام شدن، غنودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Let's wind down by watching a movie before bed.
بیایید قبلاز خواب با تماشای فیلم آرام شویم.
After a long day of work, it's important to wind down.
پساز یک روز کاری طولانی، مهم است که استراحت کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wind down» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wind-down