با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fade

feɪd feɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    faded
  • شکل سوم:

    faded
  • سوم‌شخص مفرد:

    fades
  • وجه وصفی حال:

    fading

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive B2
پژمردن، خشک شدن، پژمرده شدن، پلاسیده شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- fading flowers
- گل‌های پژمرده
- The flowers will fade if you don't put them in water.
- اگر گل‌ها را در آب نگذاری، پژمرده می‌شوند.
verb - intransitive
کم‌رنگ شدن، بی‌نور شدن
- If you leave a carpet in the sun, its colors will fade.
- اگر فرش را در آفتاب بگذاری، رنگش می‌رود.
- The fabrics faded in the strong sunshine.
- پارچه‌ها زیر نور شدید آفتاب کم‌رنگ شدند.
verb - intransitive
محو شدن، ناپدید شدن
- Shadows will fade.
- سایه‌ها محو خواهند شد.
- The mountains were fading in the evening light.
- کوه‌ها در تاریکی غروب از نظر پنهان می‌شدند.
- He died and his name faded from memory.
- او مرد و نامش از خاطره‌ها محو شد.
- Rebellion gradually faded out and once again peace returned.
- شورش کم‌کم از میان رفت و دوباره آرامش برقرار شد.
verb - intransitive
(ترمز) بریدن، کار نکردن، نگرفتن
verb - transitive
محو کردن، ناپدید کردن
- faded
- محوشده
noun countable
رنگ‌پریدگی، محوشدگی
noun countable
ترمزبریدگی
adjective
بی‌روح، تکراری، پیش‌پاافتاده، عادی، نچسب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fade

  1. verb lose color
    Synonyms: achromatize, become colorless, blanch, bleach, blench, clear, decolorize, dim, disappear, discolor, dissolve, dull, etiolate, evanish, evaporate, grow dim, lose brightness, lose luster, muddy, neutralize, pale, tarnish, tone down, vanish, wash out
    Antonyms: brighten, color, sharpen, strengthen
  2. verb dwindle, die out
    Synonyms: abate, attenuate, clear, decline, deliquesce, deteriorate, die away, die on vine, dim, diminish, disappear, disperse, dissolve, droop, ebb, etiolate, evanesce, evanish, evaporate, fag out, fail, fall, flag, fold, hush, languish, lessen, melt, melt away, moderate, perish, peter out, poop out, quiet, rarefy, shrivel, sink, slack off, taper, thin, tire, tucker out, vanish, wane, waste away, weaken, wilt, wither
    Antonyms: enhance, improve, recover, strengthen

Phrasal verbs

  • fade back

    (فوتبال امریکایی) عقب رفتن به منظور پراندن توپ، قهقراروی

ارجاع به لغت fade

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fade» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fade

لغات نزدیک fade

پیشنهاد بهبود معانی