آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Fail

    feɪl feɪl

    گذشته‌ی ساده:

    failed

    شکل سوم:

    failed

    سوم‌شخص مفرد:

    fails

    وجه وصفی حال:

    failing

    معنی fail | جمله با fail

    verb - intransitive B2

    رد شدن، شکست خوردن، رد کردن موفق نشدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    If you don't study, I'll fail you!

    اگر درس نخوانی تو را رفوزه خواهم کرد!

    She failed the test twice.

    او دوبار در امتحان رد شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The senator failed of reelection.

    سناتور در انتخابات مجدد کامیاب نشد.

    I had two passes and one fail.

    دو تا قبولی و یک ردی داشتم.

    We have failed to overcome poverty and illiteracy.

    ما در چیره‌شدن بر فقر و بی‌سوادی ناکام شده‌ایم.

    The attack failed.

    حمله با شکست مواجه شد.

    verb - intransitive

    نتوانستن، ورشکست شدن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    He tried to jump two meters, but failed.

    او کوشید دومتر بپرد؛ ولی نتوانست (موفق نشد).

    One of the banks that failed.

    یکی از بانک‌هایی که ورشکست شد.

    verb - transitive

    نا امید کردن، غفلت کردن، چشم پوشی کردن

    verb - intransitive

    کوتاهی کردن، کافی نبودن، کم بودن

    He failed to go.

    او نرفت، او در رفتن کوتاهی کرد.

    The water supply is failing.

    میزان آب موجود کافی نیست.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    He failed in the performance of his duties.

    او در انجام وظایف خود کوتاهی کرد.

    verb - transitive

    (وظیفه و غیره) انجام ندادن، (وعده و غیره) وفا نکردن، قال گذاشتن، (هنگام نیاز) یاری نکردن

    When she became needy, her friends failed her.

    هنگامی که نیازمند شد دوستانش به او وفا نکردند.

    verb - intransitive

    سست شدن، ضعیف شدن، فرو کشیدن، زوال یافتن، خاموش شدن، ادامه ندادن

    When he saw enemy tanks, his courage failed him.

    وقتی تانک‌های دشمن را دید، دل و جرئت او تمام شد.

    My brakes failed.

    ترمزم برید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The car's engine failed.

    موتور اتومبیل از کار افتاد.

    My grandfather's health was failing fast.

    سلامتی پدربزرگم به‌سرعت رو به زوال بود.

    Shakespeare's family line failed.

    نسل شکسپیر از میان رفت.

    noun countable

    رد، شکست (در امتحان)، اشتباه، عدم موفقیت

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fail

    1. verb be unsuccessful
      Synonyms:
      fall miss flop lose out go wrong break down fall short decline deteriorate worsen slip founder flounder go down be defeated fall through go astray abort miscarry fold fizzle be ruined come to nothing come to naught go up in smoke turn out badly blunder play into lose control run aground hit bottom hit the skids meet with disaster lose status be found lacking be in vain fall flat go downhill backslide miss the boat go down swinging back wrong horse
      Antonyms:
      succeed win achieve gain reach prosper earn obtain merit accomplish
    1. verb abandon, forsake
      Synonyms:
      desert disappoint neglect ignore omit slight disregard forget let down fault overlook abort forsake slip back out break one’s word blink funk go astray miscarry discount overpass
      Antonyms:
      obtain procure capture complete deliver finish
    1. verb lose money
      Synonyms:
      lose default drop break close end finish terminate crash fold repudiate dishonor overdraw go bankrupt go broke lose big go bust be ruined go under drop a bundle win go up earn close one’s doors go out of business lose one’s shirt be cleaned out go to the wall become insolvent be in arrears be taken to the cleaners go belly up go into chapter 11 defalcate
      Antonyms:
      win gain earn obtain

    Phrasal verbs

    fail of

    کامیاب نشدن، موفق نشدن، نتوانستن

    Collocations

    without fail

    بدون تردید، حتماً، البته، بی‌ناکامی

    لغات هم‌خانواده fail

    • noun
      fail, failure, failing
    • adjective
      failed, unfailing
    • verb - intransitive
      fail
    • adverb
      unfailingly

    سوال‌های رایج fail

    گذشته‌ی ساده fail چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fail در زبان انگلیسی failed است.

    شکل سوم fail چی میشه؟

    شکل سوم fail در زبان انگلیسی failed است.

    وجه وصفی حال fail چی میشه؟

    وجه وصفی حال fail در زبان انگلیسی failing است.

    سوم‌شخص مفرد fail چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fail در زبان انگلیسی fails است.

    ارجاع به لغت fail

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fail

    لغات نزدیک fail

    • - fahrenheit
    • - faience
    • - fail
    • - fail a drugs test
    • - fail an exam
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.