فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fizzle

ˈfɪzl ˈfɪzl

گذشته‌ی ساده:

fizzled

شکل سوم:

fizzled

سوم‌شخص مفرد:

fizzles

وجه وصفی حال:

fizzling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

انگلیسی آمریکایی به‌مرور تمام شدن، کم‌کم از بین رفتن، به‌تدریج نابود شدن، رفته‌رفته تمام شدن

The party started loud and fun, but it fizzled by midnight.

مهمونی با سروصدای زیاد شروع شد، اما تا نیمه‌شب به‌مرور تمام شد.

His big plans fizzled after a few weeks of effort.

برنامه‌های بزرگش بعداز چند هفته تلاش، رفته‌رفته نابود شدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Their relationship fizzled because neither of them tried to keep it alive.

رابطه‌‌ی آن‌ها به‌خاطر اینکه هیچ‌کدام تلاشی برای حفظش نکردند، به‌تدریج تمام شد.

verb - intransitive

انگلیسی بریتانیایی فش‌فش کردن (صدای هیزم تر هنگام سوختن)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The fire fizzled in the damp woods.

آتش در جنگل نمناک با صدای فش‌فش می‌داد.

The wet sparkler fizzled instead of lighting up.

فشفشه‌ی خیس به‌جای روشن شدن، فقط فش‌فش کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fizzle

  1. verb collapse, fall through
    Synonyms:
    fail end die fall through wane peter out abort misfire miscarry fold end in defeat miss the mark come to nothing be a fiasco end in disappointment
    Antonyms:
    develop build progress

ارجاع به لغت fizzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fizzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fizzle

لغات نزدیک fizzle

پیشنهاد بهبود معانی