Fizzle

ˈfɪzl ˈfɪzl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive
فش‌فش، زرزر، وزوز (صدای هیزم تر هنگام سوختن)،کوشش بی‌فایده، شکست، زه زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fizzle

  1. verb collapse, fall through
    Synonyms: abort, be a fiasco, come to nothing, die, end, end in defeat, end in disappointment, fail, fold, miscarry, misfire, miss the mark, peter out, wane
    Antonyms: build, develop, progress

ارجاع به لغت fizzle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fizzle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fizzle

لغات نزدیک fizzle

پیشنهاد بهبود معانی