گذشتهی ساده:
fizzledشکل سوم:
fizzledسومشخص مفرد:
fizzlesوجه وصفی حال:
fizzlingانگلیسی آمریکایی بهمرور تمام شدن، کمکم از بین رفتن، بهتدریج نابود شدن، رفتهرفته تمام شدن
The party started loud and fun, but it fizzled by midnight.
مهمونی با سروصدای زیاد شروع شد، اما تا نیمهشب بهمرور تمام شد.
His big plans fizzled after a few weeks of effort.
برنامههای بزرگش بعداز چند هفته تلاش، رفتهرفته نابود شدند.
Their relationship fizzled because neither of them tried to keep it alive.
رابطهی آنها بهخاطر اینکه هیچکدام تلاشی برای حفظش نکردند، بهتدریج تمام شد.
انگلیسی بریتانیایی فشفش کردن (صدای هیزم تر هنگام سوختن)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fire fizzled in the damp woods.
آتش در جنگل نمناک با صدای فشفش میداد.
The wet sparkler fizzled instead of lighting up.
فشفشهی خیس بهجای روشن شدن، فقط فشفش کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fizzle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fizzle