گذشتهی ساده:
fixturedشکل سوم:
fixturedسومشخص مفرد:
fixturesوجه وصفی حال:
fixturingشکل جمع:
fixturesاثاثیهی ثابت، لوازم نصبکردنی
All fixtures are included in the house price.
تمام لوازم نصبکردنی روی قیمت خانه گنجانده شده است.
The old janitor was a fixture in the bank.
پیشخدمت پیر آنقدر سابقهی خدمت داشت که مانند اثاثیهی ثابت بانک شده بود.
plumbing fixtures
لوازم لولهکشی
انگلیسی بریتانیایی ورزش مسابقه، رخداد (در موعد مقرر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fixture was rescheduled due to bad weather.
بهدلیل بدی آبوهوا، این مسابقه به تعویق افتاد.
The fixture list for the season was released today.
لیست مسابقههای این فصل امروز منتشر شد.
چیز ثابت
Fixture kitchen lamp
لامپ ثابت آشپزخانه
Fixture theory
نظریهی ثابت
قطعهی نگهدارنده
The fixture held the piece of wood securely in place.
قطعهی نگهدارنده تکهی چوب را محکم در جای خود نگه داشت.
The carpenter used a fixture to hold the door in place as he installed the hinges.
نجار هنگام نصب لولاها از یک قطعهی نگهدارنده برای ثابت نگهداشتن در استفاده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fixture» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fixture