فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Abort

əˈbɔːrt əˈbɔːt

گذشته‌ی ساده:

aborted

شکل سوم:

aborted

سوم‌شخص مفرد:

aborts

وجه وصفی حال:

aborting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb

بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، عقیم ماندن، بی‌نتیجه ماندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

Cows with brucellosis often abort.

گاوهایی که مبتلا به بیماری بروسلوز هستند، اغلب دچار سقط جنین می‌شوند.

The mission was aborted due to bad weather.

در اثر هوای نامساعد، مأموریت لغو شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Their plans have aborted.

نقشه‌های آن‌ها بی‌نتیجه مانده است.

to abort a disease

مرض را در آغاز کار درمان کردن

Many colds abort without treatment.

بسیاری از سرماخوردگی‌ها بدون مداوا در اوایل کار برطرف می‌شوند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abort

  1. verb stop or cancel something
    Synonyms:
    stop end terminate interrupt halt drop cut off call off break off nullify arrest check scrap scrub lay off fail knock it off call it quits
    Antonyms:
    continue keep
  1. verb terminate or fail to complete pregnancy
    Synonyms:
    miscarry
    Antonyms:
    keep carry to term

ارجاع به لغت abort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abort

لغات نزدیک abort

پیشنهاد بهبود معانی