با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Abort

əˈbɔːrt əˈbɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    aborted
  • شکل سوم:

    aborted
  • سوم‌شخص مفرد:

    aborts
  • وجه وصفی حال:

    aborting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive adverb
بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، عقیم ماندن، بی‌نتیجه ماندن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Cows with brucellosis often abort.
- گاوهایی که مبتلا به بیماری بروسلوز هستند، اغلب دچار سقط جنین می‌شوند.
- The mission was aborted due to bad weather.
- در اثر هوای نامساعد، مأموریت لغو شد.
- Their plans have aborted.
- نقشه‌های آن‌ها بی‌نتیجه مانده است.
- to abort a disease
- مرض را در آغاز کار درمان کردن
- Many colds abort without treatment.
- بسیاری از سرماخوردگی‌ها بدون مداوا در اوایل کار برطرف می‌شوند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abort

  1. verb stop or cancel something
    Synonyms: arrest, break off, call it quits, call off, check, cut off, drop, end, fail, halt, interrupt, knock it off, lay off, nullify, scrap, scratch, scrub, terminate
    Antonyms: continue, keep
  2. verb terminate or fail to complete pregnancy
    Synonyms: miscarry
    Antonyms: carry to term, keep

ارجاع به لغت abort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abort

لغات نزدیک abort

پیشنهاد بهبود معانی