گذشتهی ساده:
abortedشکل سوم:
abortedسومشخص مفرد:
abortsوجه وصفی حال:
abortingبچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، عقیم ماندن، بینتیجه ماندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Cows with brucellosis often abort.
گاوهایی که مبتلا به بیماری بروسلوز هستند، اغلب دچار سقط جنین میشوند.
The mission was aborted due to bad weather.
در اثر هوای نامساعد، مأموریت لغو شد.
Their plans have aborted.
نقشههای آنها بینتیجه مانده است.
to abort a disease
مرض را در آغاز کار درمان کردن
Many colds abort without treatment.
بسیاری از سرماخوردگیها بدون مداوا در اوایل کار برطرف میشوند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «abort» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/abort