جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Break Off

معنی‌ها

تکه‌ای از چیزی را جدا کردن

به رابطه‌ای پایان دادن، قطع ارتباط کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد break off

verb snap off something, end a relationship

Synonyms:

separate detach sever part pull off divide take apart disassemble splinter

Antonyms:

join combine mend

verb end activity, to stop (temporarily)

Synonyms:

stop end finish halt pause discontinue terminate cease suspend desist

Antonyms:

start begin

phrasal verb to become separate (from something)

ارجاع به لغت break off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «break off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/break-off

لغات نزدیک break off

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!