فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pull Off

pʊl ɔf pʊl ɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb informal
    انجام دادن، راست و ریس کردن (با موفقیت و علی‌رغم دشواری)
    • - Despite the strong winds, the pilot was able to pull off a smooth landing.
    • - علی‌رغم بادهای شدید، خلبان توانست فرود بدون اشکالی را انجام دهد.
    • - The chef had to quickly adapt to a new recipe, but she was able to pull it off and create a delicious dish.
    • - سرآشپز مجبور شد به‌سرعت خود را با دستورالعمل جدید تطبیق دهد اما او توانست این کار را راست و ریس کند و غذای خوشمزه‌ای را درست کند.
  • phrasal verb
    راه افتادن (اتومبیل)
    • - The car pulled off as soon as the light turned green.
    • - به محض سبز شدن چراغ ماشین راه افتاد.
    • - The car pulled off
    • -
    • - The police car pulled off.
    • - ماشین پلیس راه افتاد.
  • phrasal verb
    درآوردن، از تن کندن (لباس)
    • - She had to pull off her wet clothes after getting caught in the rainstorm.
    • - او مجبور شد پس از گرفتار شدن در طوفان، لباس‌های خیس خود را در بیاورد.
    • - She couldn't pull off her tight jeans.
    • - نمی‌توانست شلوار جین تنگش را از تن بکند.
  • phrasal verb
    توقف کردن، پارک کردن (کنار جایی) (اتومبیل)
    • - The bus pulled off from the bus stop.
    • - اتوبوس کنار ایستگاه اتوبوس توقف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pull off

  1. phrasal verb accomplish
    Synonyms: achieve, bring off, carry out, manage, score, score a success, secure, succeed, win
    Antonyms: fail
  2. phrasal verb Remove by pulling
  3. phrasal verb Turn off a road
  4. phrasal verb Begin moving and then move away; to pull away

ارجاع به لغت pull off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pull off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pull-off

لغات نزدیک pull off

پیشنهاد بهبود معانی