با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Pull Off

pʊl ɔf pʊl ɒf
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb informal
انجام دادن، راست و ریس کردن (با موفقیت و علی‌رغم دشواری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Despite the strong winds, the pilot was able to pull off a smooth landing.
- علی‌رغم بادهای شدید، خلبان توانست فرود بدون اشکالی را انجام دهد.
- The chef had to quickly adapt to a new recipe, but she was able to pull it off and create a delicious dish.
- سرآشپز مجبور شد به‌سرعت خود را با دستورالعمل جدید تطبیق دهد اما او توانست این کار را راست و ریس کند و غذای خوشمزه‌ای را درست کند.
phrasal verb
راه افتادن (اتومبیل)
- The car pulled off as soon as the light turned green.
- به محض سبز شدن چراغ ماشین راه افتاد.
- The car pulled off
-
- The police car pulled off.
- ماشین پلیس راه افتاد.
phrasal verb
درآوردن، از تن کندن (لباس)
- She had to pull off her wet clothes after getting caught in the rainstorm.
- او مجبور شد پس از گرفتار شدن در طوفان، لباس‌های خیس خود را در بیاورد.
- She couldn't pull off her tight jeans.
- نمی‌توانست شلوار جین تنگش را از تن بکند.
phrasal verb
توقف کردن، پارک کردن (کنار جایی) (اتومبیل)
- The bus pulled off from the bus stop.
- اتوبوس کنار ایستگاه اتوبوس توقف کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pull off

  1. phrasal verb accomplish
    Synonyms: achieve, bring off, carry out, manage, score, score a success, secure, succeed, win
    Antonyms: fail
  2. phrasal verb Remove by pulling
  3. phrasal verb Turn off a road
  4. phrasal verb Begin moving and then move away; to pull away

ارجاع به لغت pull off

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pull off» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pull-off

لغات نزدیک pull off

پیشنهاد بهبود معانی