آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ شهریور ۱۴۰۴

    Grind

    ɡraɪnd ɡraɪnd

    گذشته‌ی ساده:

    ground

    شکل سوم:

    ground

    سوم‌شخص مفرد:

    grinds

    وجه وصفی حال:

    grinding

    شکل جمع:

    grinds

    معنی grind | جمله با grind

    verb - transitive

    کوبیدن، خرد کردن، آسیاب کردن، ساییدن، پودر کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The pharmacist carefully ground the medicine into small particles before mixing it.

    داروساز بادقت دارو را قبل‌از مخلوط کردن، کوبید و به ذرات کوچک تبدیل کرد.

    The chef began to grind some garlic and herbs to make the sauce.

    سرآشپز شروع به ساییدن مقداری سیر و سبزیجات کرد تا سس درست کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to grind coffee

    قهوه را آسیاب کردن

    to grind a coffee mill

    قهوه را در دستگاه قهوه‌خرد‌کنی آسیاب کردن

    fresh ground-coffee

    قهوه‌ی تازه‌ی خرد (آرد) شده

    a people ground by tyranny

    مردمی که زیر بار ستم خرد شده بودند

    to grind for an examination

    برای امتحان مثل خر درس خواندن

    verb - transitive

    تیز کردن، ساییدن، صاف کردن، پرداختن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    She spent an hour grinding the marble to achieve a smooth finish.

    او یک ساعت صرف پرداختن سنگ مرمر کرد تا سطحی صاف به دست آورد.

    The blacksmith ground the blade carefully until it was razor-sharp.

    آهنگر تیغه را بادقت تیز کرد تا بُرنده شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Mehri grinds her teeth in her sleep.

    مهری در خواب دندان قروچه می‌کند.

    to grind a knife

    چاقو را تیز کردن

    slang verb - transitive

    فارم کردن، گرایند کردن (انجام دادن کارهای تکراری در بازی ویدئویی برای ارتقای شخصیت)

    Some mobile games make you grind endlessly unless you pay money.

    بعضی از بازی‌های موبایلی شما را مجبور می‌کنند گرایند بی‌پایان کنید مگر اینکه پول بدهید.

    She enjoys grinding because it makes her character stronger step by step.

    او از فارم کردن لذت می‌برد چون شخصیتش را مرحله‌به‌مرحله قوی‌تر می‌کند.

    noun countable

    درجه‌ی آسیاب (برای تعیین میزان ریزی یا درشتی پودر)

    Choosing the right grind is just as important as choosing the right beans.

    انتخاب درجه‌ی آسیاب مناسب به اندازه‌ی انتخاب دانه‌های درست اهمیت دارد.

    Different brewing methods call for different grinds of coffee beans.

    روش‌های مختلف دم‌آوری به درجه‌ی آسیاب متفاوتی نیاز دارند.

    noun countable

    آسیاب، ساییدن

    The chef finished the dish with several grinds of coarse sea salt.

    سرآشپز، غذا را با آسیاب نمک دریایی درشت تکمیل کرد.

    With just one grind of the pepper mill, the salad had more flavor.

    با تنها یک بار آسیاب کردن فلفل، سالاد خوش‌طعم‌تر شد.

    noun singular informal

    کار طاقت‌فرسا، مشقت، رنج روزمره، روزمرّگی خسته‌کننده

    He wanted a break from the grind of everyday responsibilities.

    او می‌خواست از مشقت مسئولیت‌های روزانه کمی فاصله بگیرد.

    Writing the report was a real grind, but it had to be done.

    نوشتن گزارش کاری طاقت‌فرسا بود، اما باید انجام می‌شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the daily grind of earning a living

    مشقت روزانه‌ی امرار معاش

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی ناپسند خرخوان (فردی کسل‌کننده که همیشه درحال درس خواندن است)

    People sometimes confuse being disciplined with being a grind.

    مردم گاهی منظم بودن را با خرخوان بودن اشتباه می‌گیرند.

    She doesn’t want to be labeled a grind, even though she studies very hard.

    حتی با اینکه خیلی سخت مطالعه می‌کند، نمی‌خواهد برچسب خرخوان بخورد.

    noun plural countable informal

    (انگلیسی اتریشی) کلاس خصوصی، کلاس تقویتی

    The demand for online grinds has increased since the pandemic.

    تقاضا برای کلاس تقویتی آنلاین از زمان همه‌گیری افزایش یافته است.

    She offers French grinds for high school students at her home.

    او در خانه‌اش برای دانش‌آموزان دبیرستانی کلاس خصوصی زبان فرانسه برگزار می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد grind

    1. noun tedious job
      Synonyms:
      task chore labor hard work toil drudgery sweat routine rut treadmill grubwork rote travail moil pace groove
    1. verb crush, pulverize
      Synonyms:
      pulverize reduce disintegrate crumble pound mill powder granulate chop up beat scrape grate rasp bray triturate comminute atomize kibble abrade file pestle shiver attenuate levigate roll out crumple
    1. verb sharpen
      Synonyms:
      whet polish smooth file rub scrape abrade sand grit grate gnash give an edge to
    1. verb oppress
      Synonyms:
      trouble annoy harass vex plague afflict persecute hound hold down tyrannize
      Antonyms:
      free liberate

    Phrasal verbs

    to grind out

    با زحمت مداوم تولید کردن یا ارائه دادن، مثل خر کار کردن

    سوال‌های رایج grind

    گذشته‌ی ساده grind چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده grind در زبان انگلیسی ground است.

    شکل سوم grind چی میشه؟

    شکل سوم grind در زبان انگلیسی ground است.

    وجه وصفی حال grind چی میشه؟

    وجه وصفی حال grind در زبان انگلیسی grinding است.

    سوم‌شخص مفرد grind چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد grind در زبان انگلیسی grinds است.

    ارجاع به لغت grind

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «grind» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grind

    لغات نزدیک grind

    • - grimy
    • - grin
    • - grind
    • - grind up
    • - grindelia
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.