فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rasp

ræsp rɑːsp

گذشته‌ی ساده:

rasped

سوم‌شخص مفرد:

rasps

وجه وصفی حال:

rasping

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سوهان (برای ساییدن و صاف کردن سطوح از جمله چوب و فلز استفاده می‌شود)

He ran the rasp along the metal.

سوهان را روی فلز کشید.

The carpenter used a rasp to smooth out the rough edges of the wood.

نجار از سوهان برای صاف کردن لبه‌های ناهموار چوب استفاده کرد.

noun singular

صدای سوهان، صدای گوش‌خراش، صدای خشن، صدای خرت‌خرت، صدای خرخر، صدای نفس‌نفس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

the rasp of the frogs in the pond

صدای گوش‌خراش وزغ‌ها در برکه

to rasp out a speech

با صدای خشن نطق کردن

verb - intransitive verb - transitive

صدای گوش‌خراش تولید کردن، خرت‌خرت کردن، نفس‌نفس زدن

The chalk rasped across the blackboard.

گچ بر روی تخته‌سیاه صدای گوش‌خراشی ایجاد کرد.

Some sounds rasp the ear.

برخی صداها گوش‌خراش هستند.

verb - transitive

مالیدن

The horse rasped my hand with her tongue.

اسب زبانش را به دستم مالید.

She rasped her hand on the food.

دستش را روی غذا مالید.

verb - transitive

سوهان زدن، ساییدن

Rasp off any rough spots.

ناصافی‌ها را سوهان بزن.

a cataract that rasps away the rock

آبشاری که صخره را می‌ساید

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rasp

  1. verb grind, rub
    Synonyms:
    rub scrape scratch grate irritate vex irk abrade sand scour file pound wear excoriate raze jar bray

ارجاع به لغت rasp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rasp

لغات نزدیک rasp

پیشنهاد بهبود معانی