امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wear

wer wer weə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wore
  • شکل سوم:

    worn
  • سوم‌شخص مفرد:

    wears
  • وجه وصفی حال:

    wearing
  • شکل جمع:

    wears

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A1
پوشیدن، در بر کردن، بر سر گذاشتن، پاکردن، عینک یا کراوات زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She wore a black dress.
- پیراهن سیاه پوشیده بود.
- wear your overcoat!
- پالتو خود را بپوش!
- to wear shoes
- کفش پوشیدن
- He was wearing a red hat.
- کلاهی قرمز بر سر داشت.
- Abbas was wearing dark glasses.
- عباس عینک تیره زده بود.
- to wear dentures
- دندان مصنوعی داشتن
- to wear a veil
- روبند بر چهره داشتن
- to wear a mask
- نقاب داشتن
- to wear no makeup
- آرایش نداشتن
- The officer was wearing his medals.
- افسر نشان‌های خود را زده بود.
- Pari was wearing a gold necklace.
- پری یک گردنبند طلا انداخته بود.
- Homa wore a broad smile.
- هما لبخند گشاده‌ای بر لب داشت.
- Reza was wearing an air of gloom.
- (قیافه‌ی) رضا حالت غمگینی به خود گرفته بود.
- to wear along beard
- ریش بلند داشتن
- Dervishes wore their hair long.
- موی سر درویش‌ها بلند بود.
- Hossein was wearing leather gloves.
- حسین دستکش چرمی دست کرده بود.
- clothes for everyday wear
- لباس معمولی، لباس برای هر روز پوشیدن
- There is still a lot of wear left in these tires.
- این تایرها خیلی بیش از این کار خواهند کرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive verb - intransitive
فرسودن، از بین رفتن
- The effect of this drug wears off soon.
- اثر این دارو زود از بین می‌رود.
- The passage of time has worn away the writings on the stone.
- گذشت زمان نوشته‌های روی سنگ را ساییده است.
- Too much traffic wore a hole in the rug.
- رفت‌وآمد زیاد فرش را سوراخ کرد.
- My shoes were beginning to wear.
- کفش‌هایم داشتند کهنه می‌شدند.
- The strain of the war had been wearing them.
- فشار جنگ آن‌ها را فرسوده کرده بود.
noun uncountable
استفاده، پوشش، پوشاک
- sportswear
- لباس ورزش
- children's wear
- پوشاک کودکان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wear

  1. noun use, corrosion
    Synonyms:
    abrasion attrition damage depreciation deterioration dilapidation diminution disappearance employment erosion friction impairment inroads loss mileage service usefulness utility waste wear and tear
  1. verb be clothed in
    Synonyms:
    array attire bear be dressed in carry clothe oneself cover display don draw on dress in effect exhibit fit out get into get on harness have on put on show slip on sport suit up turn out wrap
    Antonyms:
    disrobe take off
  1. verb corrode, use
    Synonyms:
    abrade become threadbare become worn be worthless chafe consume crumble cut down decay decline decrease deteriorate diminish drain dwindle erode exhaust fade fatigue fray gall go to seed graze grind impair jade overuse overwork rub scrape scrape off scuff shrink tax tire use up wash away waste wear out wear thin weary weather
    Antonyms:
    freshen rebuild refresh
  1. verb bother, undermine
    Synonyms:
    annoy drain enervate exasperate exhaust fatigue get the better of harass irk pester reduce tax vex weaken wear down weary
    Antonyms:
    cheer delight please
  1. verb endure
    Synonyms:
    bear up be durable hold up last remain stand stand up
    Antonyms:
    refuse reject

Phrasal verbs

  • wear down

    از پادرآوردن، فرسوده کردن، کهنه کردن

  • wear off

    به‌ تدریج تحلیل رفتن، زدوده شدن، پاک شدن

  • wear out

    (کسی را) خسته کردن، فرسوده کردن

    (به‌خاطر استفاده‌ی زیاد) کهنه کردن یا شدن، بلااستفاده کردن یا شدن، فرسوده کردن یا شدن، بی‌فایده کردن یا شدن، تحلیل رفتن یا شدن

Collocations

  • wear and tear

    فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

Idioms

  • wear the pants

    (عامیانه) رئیس خانواده بودن، (در خانواده) تصمیم‌گیری را به‌عهده داشتن

  • wear and tear

    فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)

لغات هم‌خانواده wear

  • verb - transitive
    wear

ارجاع به لغت wear

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wear

لغات نزدیک wear

پیشنهاد بهبود معانی