تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
از پادرآوردن، فرسوده کردن، کهنه کردن
به تدریج تحلیل رفتن، زدوده شدن، پاک شدن
(کسی را) خسته کردن، فرسوده کردن
(بهخاطر استفادهی زیاد) کهنه کردن یا شدن، بلااستفاده کردن یا شدن، فرسوده کردن یا شدن، بیفایده کردن یا شدن، تحلیل رفتن یا شدن
تحریک و عصبانی کردن، کاسهی صبر لبریز شدن، کاسهی صبر را لبریز کردن، طاق شدن طاقت، طاق کردن طاقت، خسته کردن، اذیت کردن
(زمان) به آهستگی گذشتن، دیر سپری شدن، طول کشیدن، دیر گذشتن
فرسودن، ساییدن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
لباس پوشیدن (لباس زنانه)
کلاه سر گذاشتن، کلاه پوشیدن
(عامیانه) رئیس خانواده بودن، (در خانواده) تصمیمگیری را بهعهده داشتن
فرسودگی، استهلاک، فرسایش، پارگی، کهنگی (دراثر استعمال)
گیسو را از وسط فرق باز کردن و در پشت سر به صورت دو گره درآوردن، گیسو را خرگوشی یا دم موشی کردن
قیافهی محزون به خود گرفتن
wear one's heart on one's sleeve
احساسات خود را زود بروز دادن، صاف و ساده بودن، دلنازک بودن، دلسوز بودن
فرسوده شدن، باریک یا نازک شدن، به سر رسیدن، تمام شدن
(بهواسطهی زیاد ماندن یا سوءرفتار و غیره) مهمان ناخوانده شدن، مهمان ناخوشایند شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wear» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wear