افسار، دهنه، تارکش، اشیا ، تهیه کردن، افسار زدن، زین و برگ کردن، مهارکردن، مطیع کردن، به کنترل درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A child's seat and harness are among the necessities of family cars.
صندلی و کمربند ایمنی مخصوص کودکان از ضروریات اتومبیل خانوادهها است.
They had harnessed the two black horses to my carriage.
دو اسب سیاه را به کالسکهی من بسته بودند.
The dam will harness the river's tremendous energy.
آن سد نیروی عظیم رودخانه را مهار خواهد کرد.
1- دو مهاره (اسبی که با اسب دیگر مالبندی شدهاست) 2- عیالوار، متأهل، شوهردار، زن دار 3- دو شغله، دو کاره، دارای دوکار
1- (اسب) بستهشده به کالسکه (و غیره)، مالبندی شده، مشغول بارکشی 2- (مجازی) گرفتار، مشغول به کار روزمره
در همکاری با، هماهنگ با، سازوار با
1- دو مهاره (اسبی که با اسب دیگر مالبندی شدهاست) 2- عیالوار، متأهل، شوهردار، زن دار 3- دو شغله، دو کاره، دارای دوکار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «harness» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/harness