فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bridle

ˈbraɪdl ˈbraɪdl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    افسار، لگام (اسب)
    • - The rider adjusted the bridle on the horse's head before mounting.
    • - سوارکار قبل از سوار شدن، افسار را روی سر اسب تنظیم کرد.
    • - The horse tried to shake off the bridle.
    • - اسب سعی کرد از شر لگام خلاص شود.
  • verb - intransitive
    سر خود را بالا انداختن، عصبانی شدن، رنجیده شدن (به نشانه‌ی اعتراض یا غرور و غیره)
    • - He bridled at the suggestion of quitting smoking.
    • - او از پیشنهاد ترک سیگار رنجیده شد.
    • - He bridle at the suggestion of giving up his favorite hobby.
    • - او از پیشنهاد کنار گذاشتن سرگرمی محبوبش سرش را بالا انداخت.
  • verb - transitive
    افسار بستن، لگام بستن (به اسب)
    • - The trainer taught the young rider how to bridle her horse.
    • - مربی به سوارکار جوان یاد داد که چگونه به اسبش افسار ببندد.
    • - They had already saddled and bridled Mehri's horse.
    • - اسب مهری را از پیش زین و لگام کرده بودند.
  • verb - transitive
    مهار کردن، کنترل کردن، جلوی ... خود را گرفتن (احساسات و غیره)
    • - He must bridle his tongue better.
    • - او باید زبانش را بهتر مهار کند.
    • - She tried to bridle her anger.
    • - سعی کرد خشمش را کنترل کند.
  • noun countable
    مجازی افسار، لگام (هر چیزی که چیزی را کنترل یا بازداری یا سرکوب کند)
    • - The strict rules acted as a bridle on their creativity.
    • - قوانین سختگیرانه به مثابه‌ی افساری بر خلاقیت آنان عمل کرد.
    • - She felt the bridle of societal expectations holding her back.
    • - او احساس کرد که لگام انتظارات اجتماعی او را مهار کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bridle

  1. noun restraining device
    Synonyms: check, control, curb, deterrent, hackamore, halter, headstall, leash, rein, restraint, trammels
  2. verb check, hold back
    Synonyms: constrain, control, curb, govern, inhibit, keep in check, master, moderate, repress, restrain, rule, subdue, suppress, withhold
    Antonyms: let go, release, set free

ارجاع به لغت bridle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bridle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bridle

لغات نزدیک bridle

پیشنهاد بهبود معانی