فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bridle

ˈbraɪdl ˈbraɪdl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

افسار، لگام (اسب)

The rider adjusted the bridle on the horse's head before mounting.

سوارکار قبل از سوار شدن، افسار را روی سر اسب تنظیم کرد.

The horse tried to shake off the bridle.

اسب سعی کرد از شر لگام خلاص شود.

verb - intransitive

سر خود را بالا انداختن، عصبانی شدن، رنجیده شدن (به نشانه‌ی اعتراض یا غرور و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He bridled at the suggestion of quitting smoking.

او از پیشنهاد ترک سیگار رنجیده شد.

He bridle at the suggestion of giving up his favorite hobby.

او از پیشنهاد کنار گذاشتن سرگرمی محبوبش سرش را بالا انداخت.

verb - transitive

افسار بستن، لگام بستن (به اسب)

The trainer taught the young rider how to bridle her horse.

مربی به سوارکار جوان یاد داد که چگونه به اسبش افسار ببندد.

They had already saddled and bridled Mehri's horse.

اسب مهری را از پیش زین و لگام کرده بودند.

verb - transitive

مهار کردن، کنترل کردن، جلوی ... خود را گرفتن (احساسات و غیره)

He must bridle his tongue better.

او باید زبانش را بهتر مهار کند.

She tried to bridle her anger.

سعی کرد خشمش را کنترل کند.

noun countable

مجازی افسار، لگام (هر چیزی که چیزی را کنترل یا بازداری یا سرکوب کند)

The strict rules acted as a bridle on their creativity.

قوانین سختگیرانه به مثابه‌ی افساری بر خلاقیت آنان عمل کرد.

She felt the bridle of societal expectations holding her back.

او احساس کرد که لگام انتظارات اجتماعی او را مهار کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bridle

  1. noun restraining device
    Synonyms:
    restraint check control curb deterrent leash rein halter hackamore headstall trammels
  1. verb check, hold back
    Synonyms:
    control restrain check inhibit hold back curb repress suppress moderate govern rule subdue constrain keep in check master withhold
    Antonyms:
    release let go set free

ارجاع به لغت bridle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bridle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bridle

لغات نزدیک bridle

پیشنهاد بهبود معانی