گذشتهی ساده:
restrainedشکل سوم:
restrainedسومشخص مفرد:
restrainsوجه وصفی حال:
restrainingمهار کردن، بازداشتن، جلوگیری کردن، نگهداشتن، کنترل کردن، خویشتنداری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He used to restrain his followers from acts of violence.
او پیروان خود را از اعمال خشونتآمیز بازمیداشت.
I could not restrain my laughter.
نتوانستم از خنده خودداری کنم.
try to restrain your anger!
بکوش تا جلو خشم خود را بگیری!
I was close to shouting in protest, but I restrained myself.
نزدیک بود که از سر اعتراض فریاد بزنم؛ ولی خویشتنداری کردم.
The parliament's job was to restrain the government.
کار پارلمان این بود که دولت را مهار کند.
He went mad and had to be restrained around the clock.
دچار جنون گردید و لازم شد که بیست و چهار ساعته او را تحت قید و بند قرار بدهند.
a law for restraining the power of banks to raise interest rates
قانونی برای محدود کردن قدرت بانکها در بالا بردن نرخ بهره
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «restrain» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/restrain