فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pinion

ˈpɪnjən ˈpɪnjən

گذشته‌ی ساده:

pinioned

سوم‌شخص مفرد:

pinions

وجه وصفی حال:

pinioning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

کسی را محکم بستن

The police pinioned the thief.

پلیس دزد را محکم بست.

He pinioned her tightly, not allowing her to escape.

او را محکم بست و به او اجازه‌ی فرار نداد.

noun countable

چرخ‌دنده‌ی جناغی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The clock's movement was controlled by the rotation of the pinion.

حرکت ساعت با چرخش چرخ‌دنده‌ی جناغی کنترل می‌شد.

The pinion on the bicycle's pedals helped to propel the rider forward.

چرخ‌دنده‌ی جناغی روی پدال‌های دوچرخه به جلو راندن راکب کمک کرد.

noun countable

جانورشناسی بال، جناح

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The bird's pinions were a beautiful shade of blue.

بال‌های پرنده سایه‌ی زیبایی از آبی داشت.

The falcon's pinions enabled it to fly swiftly and gracefully.

بال‌های شاهین به آن این امکان را می‌داد که سریع و زیبا پرواز کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pinion

  1. verb bind the arms of
    Synonyms:
    bind confine shackle fetter
  1. noun wing of a bird
    Synonyms:
    wing feather quill flight-feather quill feather pennon pin feather

ارجاع به لغت pinion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pinion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pinion

لغات نزدیک pinion

پیشنهاد بهبود معانی