گذشتهی ساده:
pinionedسومشخص مفرد:
pinionsوجه وصفی حال:
pinioningکسی را محکم بستن
The police pinioned the thief.
پلیس دزد را محکم بست.
He pinioned her tightly, not allowing her to escape.
او را محکم بست و به او اجازهی فرار نداد.
چرخدندهی جناغی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The clock's movement was controlled by the rotation of the pinion.
حرکت ساعت با چرخش چرخدندهی جناغی کنترل میشد.
The pinion on the bicycle's pedals helped to propel the rider forward.
چرخدندهی جناغی روی پدالهای دوچرخه به جلو راندن راکب کمک کرد.
جانورشناسی بال، جناح
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The bird's pinions were a beautiful shade of blue.
بالهای پرنده سایهی زیبایی از آبی داشت.
The falcon's pinions enabled it to fly swiftly and gracefully.
بالهای شاهین به آن این امکان را میداد که سریع و زیبا پرواز کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «pinion» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pinion