با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Confine

kənˈfaɪn kənˈfaɪn kənˈfaɪn kənˈfaɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    confined
  • شکل سوم:

    confined
  • سوم‌شخص مفرد:

    confines
  • وجه وصفی حال:

    confining

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
حد، محدوده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- beyond the confines of human knowledge
- آن سوی مرزهای دانش بشری
- within the confines of the university
- در محدوده‌ی دانشگاه
verb - transitive
محدود کردن، منحصر کردن، محبوس کردن
- Confine your talk to ten minutes.
- صحبت خود را به ده دقیقه محدود کن.
- Their report is not just confined to economic matters.
- گزارش آن‌ها تنها به امور اقتصادی منحصر نیست.
- to confine oneself with ...
- خود را به ... محدود کردن
- They had confined the lions in small cages.
- شیرها را در قفس‌های کوچک محبوس کرده بودند.
- He was confined to bed for two weeks.
- او را دو هفته بستری کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد confine

  1. verb enclose, limit
    Synonyms: bar, bind, bound, cage, circumscribe, constrain, cool, cool down, cramp, delimit, detain, enslave, fix, hem in, hinder, hog-tie, hold back, ice, immure, imprison, incarcerate, intern, jail, keep, put a lid on, put away, put on ice, repress, restrain, restrict, send up, shorten, shut up
    Antonyms: free, let go, liberate, release

Collocations

  • be confined

    مشغول وضع حمل بودن، در زایمان بودن

لغات هم‌خانواده confine

ارجاع به لغت confine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «confine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/confine

لغات نزدیک confine

پیشنهاد بهبود معانی