Intern

ɪnˈtɜrːn ɪnˈtɜrːn ɪnˈtɜːn ɪnˈtɜːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    interned
  • شکل سوم:

    interned
  • سوم‌شخص مفرد:

    interns
  • وجه وصفی حال:

    interning
  • شکل جمع:

    interns

توضیحات

همچنین می‌توان از interne به‌ جای intern استفاده کرد.

معنی‌ها

verb - intransitive verb - transitive
داخل شدن در، وارد کردن، توقیف کردن، کارورز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
noun
پزشکی انترن، پزشک مقیم بیمارستان
noun
کارورز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intern

  1. noun A doctor serving an apprenticeship as an assistant resident in a hospital generally just after graduation from medical school
    Synonyms: doctor, apprentice doctor, apprentice, assistant-resident, interne, immure, medical graduate, resident, houseman, student, trainee, medical intern
  2. verb To put in jail
    Synonyms: confine, detain, immure, imprison, incarcerate, jail, lock

ارجاع به لغت intern

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intern» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intern

لغات نزدیک intern

پیشنهاد بهبود معانی