شکل جمع:
apprenticesشاگرد، شاگردی کردن، کارآموز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He is an apprentice mechanic.
او شاگرد مکانیک است.
Reza was apprenticed to a carpenter at the age of fourteen.
رضا در چهارده سالگی شاگرد نجار شد.
His apprenticeship lasted seven years.
شاگردی او هفت سال طول کشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «apprentice» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/apprentice