با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Beginner

bɪˈɡɪnər bɪˈɡɪnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    beginners

معنی و نمونه‌جمله

noun countable A2
مبتدی، تازه‌کار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- This dictionary is not for beginners.
- این فرهنگ برای مبتدیان نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد beginner

  1. noun person unskilled in something
    Synonyms: abecedarian, amateur, apprentice, buckwheater, catechumen, colt, fish, fledgling, greenhorn, greenie, initiate, learner, neophyte, newcomer, new kid on the block, new person, novice, novitiate, probationer, recruit, starter, student, tenderfoot, trainee, tyro
    Antonyms: expert, old hand, professional, veteran

Collocations

  • beginner's luck

    شانس شخص تازه‌کار، خوشبختی اتفاقی

لغات هم‌خانواده beginner

ارجاع به لغت beginner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «beginner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/beginner

لغات نزدیک beginner

پیشنهاد بهبود معانی