آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Recruit

    rɪˈkruːt rɪˈkruːt

    گذشته‌ی ساده:

    recruited

    شکل سوم:

    recruited

    سوم‌شخص مفرد:

    recruits

    وجه وصفی حال:

    recruiting

    شکل جمع:

    recruits

    معنی recruit | جمله با recruit

    verb - intransitive verb - transitive C1

    کسب‌وکار استخدام کردن، نیروی تازه گرفتن، به کار گرفتن، به کار گماشتن، گماشتن، جذب کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کسب‌وکار

    مشاهده

    The army is not recruiting at present.

    در حال حاضر ارتش نیروی جدید نمی‌گیرد.

    The air force recruited one thousand soldiers in two days.

    نیروی هوایی ظرف دو روز هزار سرباز گرفت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The party is trying to recruit new members.

    حزب سعی می‌کند اعضای جدیدی را جذب کند.

    The Red Cross is recruiting volunteers to help the refugees.

    صلیب سرخ دارد برای کمک به آوارگان داوطلب می‌گیرد.

    We recruited several new teacher.

    چندین معلم جدید استخدام کردیم.

    verb - transitive

    تقویت کردن، تجدید قوا کردن، احیا کردن، نیرومند کردن، نیرو دادن، مستحکم کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    to recruit a regiment

    هنگ را تقویت کردن

    He will rest till he recruits his strength.

    او استراحت خواهد کرد تا نیروی خود را دوباره به دست آورد.

    noun countable

    کسب‌وکار فرد تازه‌کار، کارمند تازه، نوسرباز

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد recruit

    1. noun person beginning service
      Synonyms:
      beginner newcomer learner trainee helper volunteer rookie novice apprentice initiate convert soldier sailor draftee enlisted person serviceperson neophyte fledgling greenhorn tenderfoot proselyte selectee GI plebe novitiate
    1. verb gather resources
      Synonyms:
      obtain gain muster procure raise gather supply mobilize find human resources call up draft enlist enroll sign up sign on engage take on impress select win over fill up round up augment improve better build up strengthen reinforce replenish store up restore retrieve recover repossess reanimate revive renew recoup repair refresh deliver take in induct call to arms proselytize levy

    سوال‌های رایج recruit

    گذشته‌ی ساده recruit چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده recruit در زبان انگلیسی recruited است.

    شکل سوم recruit چی میشه؟

    شکل سوم recruit در زبان انگلیسی recruited است.

    شکل جمع recruit چی میشه؟

    شکل جمع recruit در زبان انگلیسی recruits است.

    وجه وصفی حال recruit چی میشه؟

    وجه وصفی حال recruit در زبان انگلیسی recruiting است.

    سوم‌شخص مفرد recruit چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد recruit در زبان انگلیسی recruits است.

    ارجاع به لغت recruit

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «recruit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recruit

    لغات نزدیک recruit

    • - recrudescence
    • - recrudescent
    • - recruit
    • - recruital
    • - recruiter
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.