گذشتهی ساده:
took onشکل سوم:
taken onسومشخص مفرد:
takes onوجه وصفی حال:
taking onبر عهده گرفتن (شغل یا مسئولیت خاص)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
He's always willing to take on extra projects and help out his coworkers.
او همیشه مایل به بر عهده گرفتن پروژههای اضافی و کمک به همکارانش است.
He will take on the responsibility of organizing the tournament.
او مسئولیت برگزاری مسابقات را بر عهده خواهد گرفت.
به خود گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The rainy weather caused the river to take on a more ominous appearance.
هوای بارانی باعث شد رودخانه ظاهر شومتری به خود بگیرد.
His voice took on a bad tone.
صدای او لحن بدی به خود گرفت.
استخدام کردن، به کار گرفتن
Our company decided to take on five new employees.
شرکت ما تصمیم گرفت پنج کارمند جدید استخدام کند.
She was thrilled when the fashion designer offered to take her on.
وقتی طراح مد به او پیشنهاد داد که او را به کار بگیرد، هیجانزده شد.
رقابت کردن، درگیر شدن، درافتادن
The CEO was determined to take on the rival company.
مدیرعامل مصمم بود با شرکت رقیب را رقابت کند.
The fearless knight was prepared to take on the dragon.
شوالیهی نترس آماده شد با اژدها درگیر شود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «take on» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/take-on