امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Become

bɪˈkʌm bɪˈkʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    became
  • شکل سوم:

    become
  • سوم‌شخص مفرد:

    becomes
  • وجه وصفی حال:

    becoming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive A2
شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Zahra became ill.
- زهرا مریض شد.
- They will become friends.
- آن‌ها با هم دوست خواهند شد.
- Now that the parents are dead, what will become of the children?
- حال که والدین مرده‌اند بچه‌ها چه خواهند شد؟
- What became of your gold watch?
- ساعت طلای تو چه شد (چه بر سرش آمد)؟
verb - intransitive
تحویل یافتن
verb - intransitive
درخور بودن، برازیدن، زیبنده بودن
- This behavior does not become her.
- این رفتار زیبنده‌ی او نیست.
verb - transitive
آمدن به، مناسب بودن
- The new dress becomes her.
- پیراهن نو به او می‌آید.
قسمت سوم فعل Become
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد become

  1. verb evolve into
    Synonyms: alter to, assume form of, be converted to, be reduced to, be reformed, be remodeled, be transformed into, change into, come, come to be, convert, develop into, emerge as, eventually be, grow into, incline, mature, metamorphose, pass into, ripen into, shift, turn into, turn out, wax
  2. verb enhance
    Synonyms: accord, adorn, agree, augment, be appropriate, belong to, display, embellish, enrich, fit, flatter, garnish, go together, go with, grace, harmonize, heighten, make handsome, match, ornament, set off, suit

Idioms

  • become of

    (بر سر کسی) آمدن، رویدادن، شدن

ارجاع به لغت become

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «become» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/become

لغات نزدیک become

پیشنهاد بهبود معانی