گذشتهی ساده:
beckonedشکل سوم:
beckonedسومشخص مفرد:
beckonsوجه وصفی حال:
beckoningاشاره، اشاره کردن (با سر یا دست)، با اشاره صدا زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He beckoned me to follow him.
اشاره کرد که دنبالش بروم.
Wealth and fame beckoned her.
ثروت و شهرت او را شیفته کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «beckon» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/beckon