گذشتهی ساده:
coaxedشکل سوم:
coaxedسومشخص مفرد:
coaxesوجه وصفی حال:
coaxingریشخندکردن، نوازش کردن، چربزبانی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
coaxing
لاوه، شیره مالی
He tried to coax the child into taking his medicine.
او کوشید با چربزبانی بچه را وادار به خوردن دارو بکند.
They coaxed the secret out of him.
با چربزبانی راز را از زیر زبان او بیرون کشیدند.
This lock will not open without coaxing.
این قفل بدون دستکاری و دقت باز نمیشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «coax» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/coax