زبان چربونرم، زبانبازی، چاپلوسی، تملق
He was a master of blarney, able to talk his way out of any situation.
او استاد زبانبازی بود که میتوانست از هر موقعیتی بیرون بیاید.
His blarney convinced everyone to vote for him in the election.
زبان چربونرمش همه را متقاعد کرد که در انتخابات به او رای دهند.
مزخرف، حرف پوچ، جفنگ، چرتوپرت، چرند، خزعبل، دریوری، یاوه، مهمل
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don't believe every word he says; he's just full of blarney.
هرحرفی را که میگوید باور نکنید؛ او بسیار چرتوپرت میگوید.
The politician's speech was filled with empty promises and blarney.
سخنرانی این سیاستمدار مملو از وعدههای توخالی و مزخرف بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blarney» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blarney