امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Oil

ɔɪl ɔɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    oiled
  • شکل سوم:

    oiled
  • سوم‌شخص مفرد:

    oils
  • وجه وصفی حال:

    oiling
  • شکل جمع:

    oils

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
روغن، چربی، روغن (گیاهی یا حیوانی یا کانی)، هر ماده‌ی روغن مانند، مرهم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- vegetable oil
- روغن گیاهی
- olive oil
- روغن زیتون
- sunflower oil
- روغن گل‌آفتابگردان
- corn oil
- روغن ذرت
- mineral oils
- روغن‌های معدنی
- salad oil
- روغن سالاد
- cod-liver oil
- روغن ماهی (جگر ماهی کاد)
- hair oil
- روغن موی سر
- bath oil
- روغن حمام
- sunburn oil
- روغن پاد آفتاب (آفتاب‌سوختگی)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
نفت، مواد نفتی
- oil well
- چاه نفت
- to drill for oil
- چاه نفت کندن
- Iran has rich deposits of oil and gas.
- ایران دارای منابع غنی نفت و گاز است.
- an oil refinery
- پالایشگاه نفت
- oil products
- فرآورده‌های نفتی
- an oil tanker
- (کشتی یا کامیون) نفت کش
- an oil heater
- بخاری روغن سوز (نفتی)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun
رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی
noun
(عامیانه) چاپلوسی، چرب زبانی
verb - transitive
روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن
- This motor needs to be oiled.
- این موتور نیاز به روغن کاری دارد.
- The squeakiest wheel gets oiled first.
- (چرخی که بیشتر جیرجیر می‌کند اول روغن‌کاری می‌شود) تا سروصدا نکنی به فریادت نمی‌رسند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oil

  1. verb lubricate
    Synonyms: anoint, coat, grease, lard, lube, pomade, slick, smear
    Antonyms: dry

Collocations

  • oil rig

    سکوی نفتی، سکوی حفاری چاه نفت و استخراج

Idioms

  • oil and water don't mix

    آب و روغن با هم مخلوط نمی‌شوند، چیزهای نامتجانس را نمی‌توان تلفیق کرد

  • oil the palm (or hand) of

    رشوه دادن، سبیل (کسی را) چرب کردن

  • oil the wheels

    جریان کارها را روان و خوب کردن، عاقلانه عمل کردن

  • pour oil on troubled waters

    با متانت مسائل را حل کردن، روی آتش آب ریختن

    آشتی دادن، (دشمنی یا اختلاف) حل و فصل کردن

  • strike oil

    (امریکا) 1- نفت کشف کردن و استخراج کردن 2- ناگهان موفق یا پول‌دار شدن

  • burn the midnight oil

    تا پاسی از شب بیدار ماندن و کار کردن، دود چراغ خوردن، تا دیروقت بیدار ماندن و کار کردن

ارجاع به لغت oil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oil

لغات نزدیک oil

پیشنهاد بهبود معانی