آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ شهریور ۱۴۰۳

    Oil

    ɔɪl ɔɪl

    گذشته‌ی ساده:

    oiled

    شکل سوم:

    oiled

    سوم‌شخص مفرد:

    oils

    وجه وصفی حال:

    oiling

    شکل جمع:

    oils

    معنی oil | جمله با oil

    noun uncountable B1

    روغن، چربی، روغن (گیاهی یا حیوانی یا کانی)، هر ماده‌ی روغن مانند، مرهم

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    vegetable oil

    روغن گیاهی

    olive oil

    روغن زیتون

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    sunflower oil

    روغن گل‌آفتابگردان

    corn oil

    روغن ذرت

    mineral oils

    روغن‌های معدنی

    salad oil

    روغن سالاد

    cod-liver oil

    روغن ماهی (جگر ماهی کاد)

    hair oil

    روغن موی سر

    bath oil

    روغن حمام

    sunburn oil

    روغن پاد آفتاب (آفتاب‌سوختگی)

    noun uncountable

    نفت، مواد نفتی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    oil well

    چاه نفت

    to drill for oil

    چاه نفت کندن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Iran has rich deposits of oil and gas.

    ایران دارای منابع غنی نفت و گاز است.

    an oil refinery

    پالایشگاه نفت

    oil products

    فرآورده‌های نفتی

    an oil tanker

    (کشتی یا کامیون) نفت کش

    an oil heater

    بخاری روغن سوز (نفتی)

    noun

    رنگ روغنی، نقاشی با رنگ روغنی

    noun

    (عامیانه) چاپلوسی، چرب زبانی

    verb - transitive

    روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن

    This motor needs to be oiled.

    این موتور نیاز به روغن کاری دارد.

    The squeakiest wheel gets oiled first.

    (چرخی که بیشتر جیرجیر می‌کند اول روغن‌کاری می‌شود) تا سروصدا نکنی به فریادت نمی‌رسند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد oil

    1. verb lubricate
      Synonyms:
      grease lube coat slick smear anoint lard pomade
      Antonyms:
      dry

    Collocations

    oil rig

    سکوی نفتی، سکوی حفاری چاه نفت و استخراج

    Idioms

    oil and water don't mix

    آب و روغن با هم مخلوط نمی‌شوند، چیزهای نامتجانس را نمی‌توان تلفیق کرد

    oil the palm (or hand) of

    رشوه دادن، سبیل (کسی را) چرب کردن

    oil the wheels

    جریان کارها را روان و خوب کردن، عاقلانه عمل کردن

    pour oil on troubled waters

    با متانت مسائل را حل کردن، روی آتش آب ریختن

    آشتی دادن، (دشمنی یا اختلاف) حل و فصل کردن

    strike oil

    (امریکا) 1- نفت کشف کردن و استخراج کردن 2- ناگهان موفق یا پول‌دار شدن

    Idioms بیشتر

    burn the midnight oil

    تا پاسی از شب بیدار ماندن و کار کردن، دود چراغ خوردن، تا دیروقت بیدار ماندن و کار کردن

    سوال‌های رایج oil

    گذشته‌ی ساده oil چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده oil در زبان انگلیسی oiled است.

    شکل سوم oil چی میشه؟

    شکل سوم oil در زبان انگلیسی oiled است.

    شکل جمع oil چی میشه؟

    شکل جمع oil در زبان انگلیسی oils است.

    وجه وصفی حال oil چی میشه؟

    وجه وصفی حال oil در زبان انگلیسی oiling است.

    سوم‌شخص مفرد oil چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد oil در زبان انگلیسی oils است.

    ارجاع به لغت oil

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «oil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/oil

    لغات نزدیک oil

    • - oho
    • - OHP
    • - oil
    • - oil and water don't mix
    • - oil beetle
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.