گذشتهی ساده:
driedشکل سوم:
driedسومشخص مفرد:
driesوجه وصفی حال:
dryingصفت تفضیلی:
drierصفت عالی:
driestخشک، بیآب
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
dry land
زمین خشک
The weather in Ahvaz is very dry.
آب و هوای اهواز خیلی خشک است.
a dry well
چاه خشک، چاه بیآب
a dry sob
گریهی بیاشک
a dry summer
تابستان خشک
The garden is dry from lack of rain.
باغ از کمبود باران خشکیده است.
After the walk, he felt dry.
پس از پیادهروی احساس تشنگی کرد.
a dry cow
گاو بیشیر
dry toast
نان برشته
a dry cough
سرفهی خشک
A dry town.
شهری که مصرف مشروب الکلی در آن ممنوع است.
dry facts
واقعیات بیپیرایه
a dry interview
گفت و شنود بیحاصل
a dry lecture
سخنرانی خشک و بیمزه
a dry war
جنگ بیخونریزی
خشک کردن، خشک انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The hot sun dried the clothes.
خورشید داغ لباسها را خشکاند.
He dried his hands with a towel.
دستهایش را با حوله خشک کرد.
خشک شدن، تشنه شدن
Let the clothes dry out.
بگذار لباسها خشک شود.
The lake dried up.
دریاچه خشک شد.
(عامیانه) بیتجربه، ناآزموده، تازه کار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dry